نخستین قانون (8)(اندکی نفرت)

(3)

7,500,000ریال

6,750,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
560

علاقه مندان به این کتاب
7

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب نخستین قانون

انتشارات تندیس منتشر کرد:
دودکش کارخانه‌های صنعتی بر فراز آدوا قد برافراشته‌اند و دنیا با فرصت‌های جدیدش در جوش‌وخروش است، ولی زخم‌های کهنه مثل گذشته‌ها دردناک‌اند.
در مرزهای خون‌بار آنگلند، لیو دن براک دست و پا می‌زند تا در میدان نبرد به شهرت و آوازه دست پیدا کند و لشکریان متجاوز استور شبانگاه را شکست دهد. امیدوار است کمکی از کاخ از راه برسد، ولی پسر شاه جیزال، شاهزاده اورسوی سست‌عنصر، مردی است که در ناامید کردن دیگران خبره است.
سپیده‌دم دوران ماشین‌هاست، ولی دوران جادو از مردن امتناع می‌کند. ریکه با کمک زن کوه‌نشین، ایسرن‌ای فایل می‌کوشد کنترل نعمت یا شاید هم لعنتی را به دست بگیرد که «چشم بلند» نام دارد. دیدن صحنه‌هایی از آینده یک چیز است، ولی زیرِ دستانِ راهنمای نخستین ساحران که هنوز ریسمان‌ها را می‌کشد، عوض کردن آینده موضوعی دیگر است…
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (4)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • پاسخ به نظر

    یه کتاب خارق‌العاده که از همون اول شما رو محو خودش می‌کنه. این کتاب خیلی شخصیت‌محوره و دسیسه‌های سیاسی محور اصلی این کتابه و چرخش‌های داستان اونو غیرقابل پیش‌بینی کرده.

  • تصویر کاربر

    • برهان جعفری
    • پاسخ به نظر

    نخستین قانون مجموعهٔ دوران جنون، جلد اولش اندکی نفرت یه کتاب فانتزی بسیار قوی، وحشیانه و درعین‌حال خنده‌دار، صادقانه درعین‌حال واقعی. اگر مجموعه تاج و تخت رو دوست دارید، عاشق این کتاب می‌شید.

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • پاسخ به نظر

    رمانی تاریک، سرگرم‌کننده باشکوه. به‌نظرم باید نخستین قانون رو خونده باشید تا پیچیدگی‌های دنیای این کتاب رو درک کنید. یه کتاب فانتزی بسیار جذاب.

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (3)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • آیلین شیخ
    • 0

    ایسرن که شروع کرده بود به کندوکاو در جیب‌های آن پیرمرد و نوک زبانش را در شکاف بین دندان‌هایش فرو کرده بود گفت «با این‌که دختری هستی که زور می‌زنه تا بتونه توی مه آینده نفوذ کنه، اصلاً اون چیزی رو که جلوی چشم‌هاته نمی‌بینی. اگه بخوای صبر کنی تا بد به نظر برسن، اون‌وقت دیگه خیلی دیر شده.»

  • تصویر کاربر

    • افرا فرهامه
    • 0

    پرچم‌دار مرد عظیم‌الجثه‌ای بود با چشم‌هایی مشتاق و خونی که روی ریشش ریخته بود و هنوز هم پرچم گرگ سیاه را بالا نگه داشته بود. لیو رو به او به اسبش مهمیز زد، مسیر تبر او را با سپرش سد کرد و با شمشیرش ضربه‌ای به او زد که روی محافظ گونه‌اش جیرجیر کرد. شکاف بزرگی روی صورتش ساخت.

  • تصویر کاربر

    • مهرناز بهروش
    • 0

    این‌جا جای خیرخواهی نبود. این‌جا جای ظریف‌کاری‌های خسته‌کننده و بحث‌های کلامی حوصله‌سربر نبود. جای هیچ‌کدام از نصیحت‌های مادرش درباره‌ی صبوری و احتیاط نبود. در این‌جا همه‌چیز به شکل زیبایی ساده بود. «در جنگ است که هر مردی می‌فهمد واقعاً کیست.» و لیو همان قهرمانی بود که همیشه خوابش را می‌دید.

عیدی