ناتوردشت

(334)

1,000,000ریال

900,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
16458

علاقه مندان به این کتاب
269

می‌خواهند کتاب را بخوانند
57

کسانی که پیشنهاد می کنند
78

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
14

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب ناتوردشت

انتشارات نیلا منتشر کرد:
هولدن‌ کالفید، قهرمان‌ رمان‌ ناتوردشت‌، بیگانه‌ای‌ است‌ از جنس‌ بیگانگان‌ جهان‌، جوانی‌ جسور و جستجوگر که‌ حدیث‌ جستجو و جستجوگر را به‌ تصویر می‌کشد. هولدن‌ که‌ به‌ تعبیر خالقش‌، از جهان‌ «عوضی‌»، جهانی‌ به‌ وسعت‌ زمین‌، گریزان‌ است‌ و به‌ جهان‌ «قشنگ‌»، جهانی‌ محدود با مردمانی‌ به‌ ناگزیر قربانی‌، تعلق‌ دارد، همراه‌ با همراهان‌ انگشت‌شمارش‌ در پی‌ مفهوم‌ زندگی‌، سرگردانی‌ را مکرر می‌کند و از یأسی‌ به‌ یأسی‌ دیگر فرو می‌آید.
جی‌. دی‌. سلینجر که‌ هر یک‌ از آثارش‌ حادثه‌ای‌ در ادبیات‌ خوانده‌ می‌شود، از مطرح‌ترین‌ و تأثیرگذارترین‌ نویسندگان‌ معاصر آمریکاست‌. شهرت‌گریز است‌. کم‌ سخن‌ می‌گوید. بسیار می‌نویسد و به‌ ندرت‌ منتشر می‌کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب ناتور دشت اثر جی.دی سلینجر

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب ناتور دشت از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب ناتور دشت از سایت آمازون امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان ناتور دشت:

کتاب ناتور دشت اثر نویسندهٔ آمریکایی جی.دی سلینجر است و اولین‌بار تا حدی به‌صورت سریالی بین‌ سال‌های 1945 تا 1946 منتشر شد. این کتاب در سال 1951 به‌صورت یک رمان به چاپ رسید و در اصل رمانی برای بزرگسالان بود اما به‌دلیل مضامینی مانند اضطراب و از خود بیگانگی بیشتر مورد توجهٔ نوجوانان قرار گرفت و به‌عنوان نقدی از سطحی‌نگری جامعه به شهرت رسید. باوجود این‌که سلینجر در سبک خودش نویسندۀ بی‌رقیبی است، اما هرگز جایزه‌ای نبرده است. ناتور دشت از زمان انتشارش بیش از 65 میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است و تخمین زده می‌شود که سالانه حدود 250 هزار نسخه از آن به فروش می‌رود.

واکنش‌های جهانی به رمان ناتور دشت:

«ناتور دشت رمانی درخشان و پرمعنا است که به‌صورت اول شخص روایت می‌شود. شخصیت هولدن کالفیلد خلق می‌شود تا داستان خود را با اصطلاحات و لحن عجیب خود تعریف کند. او یک پسر معمولی نیست. بیش از حد حساس است و قوهٔ تخیلی بسیار قوی دارد. او فردی مردد و دودل است. به طرزی انکارناپذیر خود را نقد می‌کند و در زمان‌های مختلف، خود را موجودی مبتذل و دروغگویی وحشتناک، ابله و دیوانه می‌نامد. در این میان آنچه بیش از همه او را تا سر حدّ جنون می‌رساند، حقه‌بازی و دورویی است.» - نشریهٔ نیویورکر

«ناتور دشت رمانی است که بسیاری از نوجوانان می‌توانند با موضوعات مختلف آن ارتباط برقرار کنند. این اثر، یک کلاسیکِ مدرن در ژانر داستان بلوغ است. خواندن این رمان به شما اجازه می‌دهد تا از دریچهٔ ذهن یک قهرمان عجیب و عصیانگر دنیا را ببینید. سلینجر به شیوه‌ای مبهوت‌کننده از همان ابتدا، فضایی پرحاشیه را تصویر می‌کند و در آن، هولدن را در قامت پسرکی گستاخ، تنبل، صریح و تماماً بی‌خبر از آیندهٔ خویش به‌عنوان قهرمان داستان معرفی می‌کند. آنچه این رمان را از دیگر کارهای مشابه متمایز می‌کند، لحن صریح و فحاشی‌های مکرر هولدن است. استفادهٔ سلینجر از زبان محاوره و عبارات مصطلح برای نزدیک‌تر کردن خواننده و حقیقی جلوه‌دادن شخصیت‌ها از ویژگی‌های مؤثر نوشتار اوست. او همچنین اخلاقیات مرسوم و پذیرفته شده در جامعه را به چالش می‌کشد.» - روزنامهٔ گاردین

«ازدست‌دادن معصومیت اصلی‌ترین دغدغهٔ این کتاب است. هولدن می‌خواهد ناتورِ دشت باشد: کسی که کودکان را از افتادن از روی صخره‌ها حفظ می‌کند. این سقوط را می‌توان تعبیری از ورود به بزرگسالی دانست. او خواهرش را می‌بیند که با شادمانی کودکانه‌ای سوار بر چرخ‌وفلک است و غرق در خوشحالی است. بعد او را به باغ‌وحش می‌برد تا حال کودکانه‌اش را حفظ کند. او یک ناتور دشت موفق است. اما بااین‌حال، در تمام این مدت خواهرش و بچه‌های دیگر را می‌بیند و می‌پذیرد که نمی‌تواند همه را نجات دهد. سلینجر جایی اعتراف کرده است که این رمان، نیمچه سرگذشتی از خود اوست.» - دانشنامهٔ بریتانیکا

چرا باید رمان ناتور دشت را بخوانیم؟

ناتور دشت به سبک سیال ذهن نوشته شده و از زاویۀ دید هولدن کالفیلد روایت می‌شود. زبان ترجمۀ محمد نجفی زبان شکسته و محاوره است. او گهگاه به‌جای ترجمه دست‌به‌دامن تفسیر شده و معنای درونی یا دلخواه خود را نوشته است. این ترجمه از نظر لحن شباهت بسیار با متن اصلی و از نظر طابق با متن اصلی اندکی بی وفا است. کتاب ناتور دشت قصۀ رشد شخصیتی هولدن کافیلد و از مرحلۀ نوجوانی و کودکی به بزرگسالی را دنبال می‌کند و ارزش ادبی بالایی دارد. خواندن ناتور دشت را به همهٔ کسانی که به دنبال دیدگاه جدیدی نسبت به جهان پیرامونشان می‌گردند، توصیه می‌کنیم.

جملات درخشانی از کتاب ناتور دشت:

«اگه واقعاً می‌خوای قضیه رو بشنوی، لابد اول چیزی که می‌خوای بدونی اینه که کجا دنیا اومده‌م و بچگیِ گَندَم چه‌جوری بوده و پدرْ مادرم قبلِ دنیا اومدنم چیکار می‌کرده‌ن و از این‌جور مزخرفاتِ دیوید کاپرفیلدی؛ ولی من اصلاً حال‌وحوصله‌ی تعریف‌کردنِ این‌چیزا رو ندارم. اولاً که این حرفا کِسِلم می‌کنه، ثانیاً هم اگه یه چیزی به کُل خصوصی از پدرْ مادرم تعریف کنم جفت‌شون خونرَوِشِ دوقبضه می‌گیرن. هردوشون سرِ این‌چیزا حسابی حسّاسن، مخصوصاً پدرم. هردوشون آدمای خوبی‌ان ـ منظوری ندارم ـ ولی عینِ چی حسّاسن. تازه، اصلاً قرار نیست کُلّ سرگذشتِ نکبتیم یا یه همچه‌چیزی رو برات تعریف کنم. فقط قصه‌ی اتفاقای گُهی رو واسه‌ت تعریف می‌کنم که دور و بَرِ کریسمس پارسال، قبلِ این‌که حسابی پیرم درآد، سرم اومد و مجبور شدم بیام این‌جا بی‌خیالی طی کنم. منظورم همون قصه‌س که واسه د.ب. تعریف کردم؛ که برادرمه و از این حرفا. تو هالیووده. از این‌ خراب‌شده زیاد دور نیست. راستش آخر هفته‌ها می‌کوبه می‌آد یه سری بِهم می‌زنه.»

«دخترا زیاد واسه مسابقه‌ی فوتبال نمی‌اومدن. فقط سال آخریا می‌تونستن همراشون دخترْ مُختر بیارن. هر جور حساب‌کنی مدرسه‌ی مزخرفی بود. من دوس دارم جایی باشم که بشه اقلکم گهگاه چَن تایی دختر دید، حتّا اگه دارن دست‌شونو می‌خارونن یا دماغ‌شونو می‌گیرن یا کِرکِر می‌خندن یا همچی چیزی. سِلما ترمر ـ دختر مدیر ـ بیش‌ترِ وقتا می‌اومد دیدنِ مسابقه‌ها، ولی دختری نبود که ازش خوشت بیاد و حال کنی. گرچه، دخترِ خیلی خوبی بود. یه بار از اگِرزْتاون که می‌اومدم تو اتوبوس بغلم نشست و همچین گپی با هم زدیم. ازش خوشم اومد. دماغِ گنده‌ای داشت. ناخوناشم از ته جوییده بود و گوشتِ انگشتاش زده بود بیرون و از این سینه‌مصنوعیان گذاشت بود که حسابی تابلو بود، ولی همچین دلِ‌ آدم براش می‌سوخت. یه چیزش که خیلی دوس داشتم این بود که راجع به مهم‌بودنِ باباش شّر و وِر نمی‌بافت، لابد می‌دونست باباش چه آدمِ لجن حقّه‌بازیه. اگه جای این‌که اون پایین بشینم تماشای مسابقه، اون دوردورا بالای تامسِن‌هیل وایساده بودم، واسه این بود که تازه با تیمِ شمشیربازی از نیویورک برگشته بودم. آخه سرپرستِ کوفتیِ تیمِ شمشیربازی بودم.»

«هر دوشون اتاق مجزای خودشونو داشتن و اینا. هر دو هفتاد سالو شیرین داشتن. بااین‌حال با هر چیزی حال می‌کردن، البته حال‌وحولِ قُزمیت. می‌دونم آدم باید خیلی لجن باشه که اینا رو بگه ولی اصلاً منظورم این نیست. منظورم اینه که قبلنا خیلی به اسپنسر پیره فکر می‌کردم و اگه کسی خیلی بهش فکر کنه سر در نمی‌آره که اسپنسر پیره اصلاً واسه‌چی زنده‌س. می‌خوام بگم حسابی قوز داره و موش از فلان‌جاش بلغور می‌کشه. تو کلاس هر وقت پای تخته گچ از دستش می‌افتاد یکی از بچه‌های ردیف جلو باید پا می‌شد می‌اومد گچو می‌داد دستش. به‌نظرم این خیلی ضایعه. اما اگه کسی به اندازه‌ی کافی بِهِش فکر کنه نه بیش‌تر، می‌فهمه در حدّ خودش خیلی هم ضایع نیست. مثلاً یه روزِ یکشنبه‌ای که من و چَن‌تا از بچه‌ها رفته بودیم خونه‌ش هات‌‌چاکلت بخوریم، اون پتوی ناواهوی رنگ‌ورو‌رفته‌ی زِپرتی رو که خودش و خانوم اسپنسر از یه سرخپوست تو پارک یِلو ستون خریده بودن نشون‌مون داد.»

تحلیلی بر رمانِ ناتور دشت‌:

رمان ناتور دشت معروف‌ترین اثر سلینجر است و از این جهت ردّ پای بدبینی قهرمان داستان را در زندگی خود سلینجر نیز می‌توان دید. او همانند شخصیت‌های داستانی‌اش فردی تنها و بریده از اجتماع است که گوشه‌گیری و انزوا را برگزیده. او ترجیح می‌دهد تا دنیای ذهنی‌اش را از دنیای «عوضی» بیرون تماماً دور نگه دارد و به‌جای آدم‌های واقعی غرق‌شده در نظم سرسام‌آور زندگی روزمره، با شخصیت‌های داستانی‌اش زندگی کند؛ شخصیت‌هایی همچون او بیگانه با جهان واقعی. او به هر نهادی که سعی در القا و برقراری نظم دارد، بدبین است و با صراحتی گستاخانه به آن می‌تازد. سلینجر نهادهایی چون خانواده، مدرسه و رسانه را مورد حمله و تمسخر قرار می‌دهد و آن‌ها را به‌خاطر سلب امکان تفکر مستقل از افراد و ازبین‌بردن آن جهان «قشنگ» معصومیت‌ها، مقصران اصلی می‌داند. این‌ها به پدیدآمدن جهانی «عوضی» کمک کرده‌اند که در آن هر آدم چیزی جز یک ماشین تولید پول نیست. در چنین جهانی که به طور خاص اشاره به آمریکای بعد از جنگ جهانی دوم دارد، شخصیت‌های سلینجر یا محکوم‌اند که دست به خودکشی بزنند و یا همچون هولدن در مؤسسه‌ای تحت مراقبت روانی قرار بگیرند. هولدن کالفیلد می‌کوشد تا خود را از چنین جهانی دور نگه دارد و با شناختن خود، در برابر آن از خویش محافظت کند. اما او هم همانند تمام انسان‌های دیگر ناگزیر از شکست است. او نمی‌تواند از جهان اطرافش فرار کند و ناچار شبیه آن می‌شود. او از جهان معصومانهٔ کودکی رانده شده و پس از برزخ نوجوانی، باید به دنیای بزرگسالی پا بگذارد. او خواهرش را تجسم هنوز از دست نرفتة این معصومیت می‌داند و دزدکی به خانه بازمی‌گردد تا تنها او را ببیند.

خلاصهٔ رمان ناتور دشت:

رمانِ ناتور دشتِ سلینجر، روایت قهرمان جوان، جسور و بیگانه‌ای به نام هولدن کالفیلد است که از جهان «عوضی» -آن‌طور که سلینجر می‌گوید - گریزان است. او جهانی جدا برای خویش می‌سازد و در جهان کوچک و «قشنگی» که خود و دیگر بیگانگان شبیه به خود را متعلق به آن می‌داند، سرگردان پی معنایی برای زندگی می‌گردد. بااین‌وجود و حتی در این جهان ساختگی نیز، سرگشتگی او پایانی ندارد و مدام به ورطهٔ تازه‌ای از ناامیدی می‌افتد. در شانزده ‌سالگی، و هم‌زمان با تعطیلات کریسمس به علت مشکلات تحصیلی و مردود شدن در تمام درس‌هایش -به جز درس انگلیسی - از مدرسه اخراج می‌شود و مجبور است نزد خانواده‌اش در نیویورک بازگردد. نامهٔ اخراج او سه روز بعد از آغاز تعطیلات و بازگشت او به نیویورک به دست والدینش خواهد رسید. او تصمیم می‌گیرد که چند روزی را بیرون از خانه و در خیابان‌های نیویورک سر کند، تا اوضاع کمی آرام شود و مجبور نباشد خشم و سرزنش خانواده را تحمل کند. هولدن دو روز تمام را، سرگردان و بی‌مقصدی مشخص در خیابان‌ها سر می‌کند و گشت‌وگذار بی‌هدف او تبدیل به اودیسهٔ جهان جدید می‌شود؛ او از جهان معصومانهٔ کودکی رانده می‌شود و ناگزیر پا به جهان شلوغ جوانی و بزرگسالی می‌گذارد. ازاین‌پس، او ناخواسته جزئی از جهان نفرت‌انگیز و سرسام‌آور اطرافش می‌شود و با وجود تمام بدبینی و سرخوردگی‌اش به رؤیای آمریکایی تن می‌دهد.

حواشی حول محور کتاب

• چندان دور از ذهن نبود که چاپ و انتشار کتاب «ناتور دشت» با مشکلات بسیاری روبه‌رو شود. از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۲، بارها چاپ این کتاب در آمریکا ممنوع شد و یا تنها با حذفیاتی بسیار اجازهٔ چاپ یافت. یکی از اصلی‌ترین دلایل ممنوعیت و سانسور کتاب، زبان صریح و زنندهٔ آن بود. بسیاری از خانواده‌ها از ترس آن‌که فرزندانشان به تقلید از طرز صحبت و رفتار هولدن کالفیلد جوان روی بیاورند، به انتشار آن اعتراض کردند. آن‌ها معتقد بودند که این کتاب دست به عادی‌سازی گستاخی و خطا نزد نوجوانان می‌زند و همچنین، داستانی مملو از خشونت، ارجاعات جنسی، کفر، تضعیف بنیادهای اخلاقی و تشویق به مصرف الکل و مواد مخدر است. 

• در ۱۹۶۰، معلمی در اوکلاهاما تنها به علت ارجاعی که در کلاس به این کتاب داد اخراج شد. 

• به مدت ۲۰ سال، رمانِ ناتور دشت بیش از هر کتاب دیگری در دبیرستان‌ها و کتابخانه‌های آمریکا سانسور می‌شد. حتی در برخی ایالت‌ها معتقد بودند که این کتاب بخشی از یک طرح کلی کمونیستی است. اما این ممنوعیت‌ها مانع انتشار و فراگیر شدن آن نشد. 

• در سال ۱۹۸۱، رمانِ ناتور دشت هم‌زمان هم سانسورشده‌ترین کتاب نام گرفت و هم پرفروش‌ترین کتاب در مدارس آمریکا شد.

• هرچند حاشیه‌ها پیرامون این رمان پایان نمی‌گیرد. مارک دیوید چپمن، قاتل جان لنون اسطورهٔ موسیقی راک، در اعترافات خود بارها ادعا کرده است که انگیزهٔ اصلی کشتن لنون بعد از خواندن این کتاب به او الهام شد.

اگر از خواندن کتاب ناتور دشت لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب فرانی و زویی اثر دیگری از جروم دیوید سلینجر نویسندهٔ آمریکایی است. این رمان یکی از برجسته‌ترین کتاب‌های ادبیات معاصر در جهان است و نویسنده بر دو عضو جوان خانوادهٔ گِلس تمرکز کرده است. این خانواده معروف‌ترین شصخیت‌های داستانی سلینجر هستند و نویسنده در داستان‌هایی متفاوت به شرح زندگی اعضای این خانواده پرداخته است.

• کتاب عقاید یک دلقک اثر معروفِ هاینریش بُل نویسندهٔ آلمانی است. این کتاب داستان یک دلقک شکست‌خورده به نام هانس اشنیر است که احساس می‌کند اطرافیانش او را به اشتباه شناخته‌اند و جدی‌اش نمی‌گیرند. این دلقک از لحظات خاص زندگی‌اش و تجربیاتش می‌گوید. این کتاب با این‌که یک کتاب عاشقانه درنظر گرفته می‌شد اما بعد از انتشار جنبه‌ٔ سیاسی و مذهبی به خود گرفت و بسیار مطرح شد.

دربارۀ جروم دیوید سلینجر‌: نویسندهٔ آمریکایی

نویسنده کتاب ناتور دشت اثر جی.دی سلینجر با ترجمه محمد نجفی

جروم دیوید سلینجر که اغلب از او با نام جی. دی. سلینجر یاد می‌شود متولد 1 ژانویه 1919 است و در 27 ژانویه 2010 از دنیا رفت. پدر سلینجر یهودی و مادرش مسیحی بود. او در شهر نیویورک بزرگ شد و در مدرسه‌های دولتی و نظامی تحصیل کرد. داستان‌های او در سال 1940 منتشر شدند. شهرت اصلی سلینجر به‌خاطر حساسیت‌های بیش از حد بر کتاب ناتور دشت پدید آمد. او و دختر یوجین اونیل، اونا، در سال 1942 آشنا شدند و علی‌رغم احساسات پرشوری که در میان بود، اونا با چارلی چاپلین آشنا شد و در نهایت با او ازدواج کرد. سلینجر در جبهه‌های جنگ جهانی دوم جنگید و بعد از جنگ دوباره حرفۀ نویسندگی را از سر گرفت.  تقریبا بیشتر داستان های او حاوی تجربیات شخصی‌اش از جنگ است.گرچه که سلینجر تمام تلاشش را می‌کرد که از مجامع عمومی فرار کند و زیاد در مرکز توجه نباشد اما به‌عنوان نویسنده‌ای معروف، ناخواسته با رسانه‌ها و مردم درگیر می‌شد. در ماه مه 1986 مردی به نام یان همیلتون بر سر انتشار یا عدم انتشار نقل‌قول‌هایی از سلینجر - که از نامه‌های نوشته شده برای دیگر نویسندگان به‌دست ‌آمده بود - با او وارد دعوای حقوقی شد. این ماجرا برای سلینجر عواقبی هم داشت. از ‌جمله اینکه بسیاری از جزئیات زندگی خصوصی او در قالب رونوشت به دادگاه عرضه شد. داریوش مهرجویی در سال 1961  بر اساس اقتباسی از کتاب او به اسم «فرانی و زویی»، فیلم پری را ساخت. سلینجر به‌خاطر عدم رعایت قوانین کپی‌رایت به کمک وکلایش از حضور این فیلم در مرکز هنرهای نمایشی لینکلن جلوگیری کرد. بعدها مهرجویی این اقدام او را گیج‌کننده خواند و فیلم خود را نوعی تبادل فرهنگی نامید.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (9)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • مهران ایرانی
    • پاسخ به نظر

    کتاب خوبیه و ترجمه خوبی داره. ولی شاید همه این کتاب رو دوست نداشته باشند. ولی با توجه به حجم کتاب، شاید یکبار خوندنش ضرر نداشته باشه

  • تصویر کاربر

    • معین موسوی نژاد
    • پاسخ به نظر

    این کتاب جزو کتاب هایی هست که یا کلا عاشقش میشید یا کلا ازش متنفر میشید هیچ حد وسطی نداره برای من تداعی کننده یک خلاو سکون روانی بود ترجمه بی شک جزو بهترین هاس و همین باعث میشه تا مرز خفگی آدم را ببره

  • تصویر کاربر

    • سحر عبدالهی تبریزی
    • پاسخ به نظر

    به جرأت میتونم بگم یکی از بهترین کتاباییه که خوندم.انقدر جذابه که نمیخوای کتابو بذاری زمین.ترجمه اش هم بدون ایراد وخوبه کیفیت کاغذ وکلا همه چیش عالی بود،ممنون سی بوک

  • 1
  • 2
  • 3

بریده ای از کتاب (7)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • فائزه قربانی
    • 1

    می‌دونم مُرده خیال می‌کنی حواسم نیست ولی هنوزم می‌تونم دوسِش داشته باشم، نمی‌تونم چون یکی مُرده دلیل نمی‌شه که دیگه دوسش نداشته باشی... مخصوصاً اگه هزار بار از جماعتِ زنده بهتر باشه.»

  • تصویر کاربر

    • فائزه قربانی
    • 1

    آدم بی‌سوادی هستم ولی کتاب زیاد می‌خوانم.

  • تصویر کاربر

    • فائزه قربانی
    • 1

    هیچ‌وقت به هیچ‌کی هیچی نگو. اگر بگویی، دیگر گفتی و رهاشان کردی. آن‌وقت دلت براشان تنگ می‌شود.

  • 1
  • 2
  • 3
عیدی