غم آخر

(2)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
194

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب غم آخر

انتشارات چشمه منتشر کرد: سرم را بالا می‌آورم. چیزی می‌بینم که در برق نگاهی می‌شکند و صدایی را می‌شنوم که می‌گوید: «نگاه کن، من عزیزه‌ام همین حالا از آلماآتا، از آن سرزمین‌های دور می‌آیم. بعد از دیدن من همه عمر به دنبال من می‌آیی و پیدام نمی‌کنی. تا روزی که به هفتاد سالگی برسی، وقتی با چهره‌ای پر از چروک و قلبی آکنده از درد در گوشه پارک گمنامی در سرزمینی غریب و بیگانه نشسته‌ای، دوباره مرا می‌بینی، که من با همین لباس و با همین قامت به سویت خواهم آمد. تو با حیرت نگاهم خواهی کرد و حتی از من خواهی پرسید که آیا من آن پری سفیدپوش امروزی نیستم. و من در جواب خواهم گفت آری. دو قطره اشک قل می‌خورند و از گونه‌های پر از چروکت می‌ریزند روی یقه بارانی طوسی رنگت... تو با خودت خواهی پنداشت که چیزی را گم کرده‌ای که هرگز دوباره بدان نمی‌رسی و من به حیرت و غم تو خواهی خندید. در آن روز سرد و عبوس و ابری با خودت فکر خواهی کرد که چیزی تا آن لحظه واپسین نمانده است و چه خوب می‌بود اگر زندگی را با عشق می‌گذراندی و من بار دیگر به اندیشه تباه‌شده تو خواهم خندید. زوج پیر و فرتوتی از برابرمان خواهند گذشت، من بلند خواهم خندید و هق هق گریه تو را زوج پیرخواهند شنید و بی‌آن‌که به روی خودشان بیاورند، به راه‌شان ادامه خواهند داد...به راه‌شان ادامه خواهند داد...خواهند داد.» فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی