نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نیماژ منتشر کرد:
امروز ظهر از تئاتر مسکو به دیدن میخائیل آمدند، همان حرف های همیشگی درباره ی کاری که قرار بود میخائیل درباره ی زندگی رفیق استالین بنویسد. حوصله ام سر رفت. بارانی ام را پوشیدم و از خانه آمدم بیرون تا در باغ تزاری قدم بزنم. باران مطبوعی می آمد و هوا خیلی سرد نبود. از جلوی کتابخانه ی لنین که می گذشتم مایاکوفسکی را دیدم که خیلی به ظاهرش رسیده بود و با کلاه و بارانی و عصا کنار مجسمه ی داستایوسکی ایستاده بود که چیزی توی دفترچه اش بنویسد. متوجه من نشده بود. بی مقدمه بهش گفتم: «ولودیا، داستایوسکی بهت تقلب رسانده؟» خندید و گفت: «آخ، نه. فهمیده دارم به دیدار رئیس می روم گفت پیام او را هم به عمو سیبیلومان برسانم. دارم یادداشتاش می کنم که یادم نرود.» گفتم: «واقعاً داری به دیدار رفیق استالین می روی؟» گفت: «قرار بود او بیاید خانه ی من، اما من بهش گفتم ممکن است سیبیل اش توی اتاق کوچک من جا نشود و از پنجره بزند بیرون، آن وقت زن همسایه آن را با طناب رخت اشتباه بگیرد و تنبان اش را روی آن آویزان کند.» آدم عجیبی است این مایاکوفسکی. با شاعران دیگر کمونیست فرق دارد. همه ی روز را به تصویر تنبان زنانه ی آویزان از سیبیل استالین فکر کردم. آدم نمی تواند بفهمد این مایاکوفسکی کی شوخی می کند و کی جدی است. واقعاً با رفیق استالین قرار داشت؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
عالی، محشر