لوطی آباد

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
111

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب لوطی آباد

انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرد:
در کش و قوس حادثه و در میان اضطراب عجیبی که سطح کوچه ی قایم را در محله ی لوطی آباد فرا گرفته بود، داش مهدی با تمام مروت و بزرگواری خاصش توی این اتفاق نانجیب مانده بود. خاموش، در حالی که اشک روی گونه و ریش فری اش می درخشید نگاهم می کرد، انگار پاسخ پرسشی که در عمق چشمانش می درخشید از من خراب و دلمرده روزگار می خواست. نگاهم، تاریک و گنگ بر چهره گر گرفته اش تابید و در یک آن گفتم: داش مهدی، به ابوالفضل من تازه از راه رسیدم و دیروز در همدون کسی حتی با تلفن هم خبرم نکرد؛ باور کن داشی بی خبر بی خبرم و لال و کج و مرده دل شدم، باور کن! هیچ نمی دونم، گنگم داش مهدی، گنگ! می فهمی؟ لامصب، خلاصم کن اگه فکر کردی یا به تو رسوندن که من مقصرم. به هر دلیل، به خاطر مصیبتی که جگرم داغ از اونه خلاصم کن، رفاقت و هم کاسه ای رو کنار بذار، چشاتو ببند و تموم کن. هر کاری دلت خواست بکن، فقط با چشای عجیب و بی ترحمت سؤال نكن. لعنت خدا بر شیطان!
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی