وی

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
56

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب وی

انتشارات اکباتان منتشر کرد:
داخل ماشین من همیشه پاکتی سیگار برای دود شدن هست. اما آن روز حساس، آن روز بازی با سرنوشتها، محروم از حتی یک پک سیگار، در ماشین منتظر نشسته بودم.
موبایلم چند بار زنگ خورد، ولی فقط تماس او را پاسخ دادم. آنقدر هول برش داشته بود که پاترول قرمز من به چشمش نمی آمد. هوای بیرون سرد بود و من که از ترس می لرزیدم، به این امید که لرزش بی پایانم از سرماست، شیشه ها را بالا دادم و درجه بخاری ماشین را آنقدر زیاد کردم که به آخرین حد ممکن رسید. چنان رعشه ای بر وجودم حکمفرما شده بود که نمی توانستم دستم را بالا ببرم و بخار روی شیشه را پاک کنم، بلکه اندکی از آنچه در اطرافم می گذشت، باخبر شوم. لرزش زیاد باعث شده بود حس کنم عضلاتم به سستی و کرختی دائمی و علاج ناپذیر مبتلا خواهند شد.
در آن گیجی و بی سرانجامی، صدای ضربه ای پنداری روح را از کالبد نیمه جانم بیرون کشیده باشد، وحشت و آشفتگی ام را صد چندان کرد. چنان شوکه شدم که وی را در نگاه اول نشناختم. تا به خود بیایم چند بار دیگر به شیشه زده بود. شستی قفل را بالا دادم و سوار شد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی