نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ایهام منتشر کرد:
اوایل میل و اشتهایی به غذا نداشتم. بوی غذا که بهم می خورد عینهو زن های حامله عق می زدم. تازه، خوابیدن و بیدار شدنم هم برای خودش حکایتی بود. هر شب وقتی می رفتم توی رختخواب سردم می شد و مثل بید می لرزیدم، وقتی هم لحاف را روی خودم می کشیدم یکباره گر می گرفتم خیس عرق می شدم. با خودم فکر می کردم فردا صبح، جنازه ام را از این خانه می برند بیرون. حساب کتابم پربیراه نبود. چون تا حالا گاراژ سه تا کشته داده بود. اولیش آقا فریدون بود که هفت هشت ماه بعد از اینکه آمدیم گاراژ جدید پایش گرفت به در و افتاد روی زمین و سرش خورد به تیزی یک باطری ماشین و درجا تمام کرد. دومی عمورحیم بود که شب خوابید و صبح بیدار نشد. آخریش هم سیروس بود. حالا کی تضمین می کرد چهارمیش من نباشم؟ موقعی که بیدار می شدم همه جایم درد می کرد، از کمر و دست و پا و دندان هایم گرفته تا فرق سرم. دکتر شکری می گفت این «پدیده ی خویشتن بیماری به عارضه ی طبیعی بعد از ترکه که باید دوره ش طی بشه.» حرفی که لابد سی چهل سال بود که به همه ی مریض هایش می زد. بعضی وقت ها هم آن قدر بهم فشار می آمد که با خودم می گفتم بروم روی تراس و خودم را پرت کنم و کار را تمام کنم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.