تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات هنر پارینه و ماهابه منتشر کرد:
نگاهم را به دور دست ها گسیل می کردم و در میان تبانی باد و باران ملکه خیال من افكار مشوشم را به هر سو فرش می کرد موسم بهار نزدیک نبود اما بوی عنبر و غالیه شامه ام را نوازش می داد نگاهم تلاطم باد و باران را می شکافت و آنسوی دشت آیاپیر در سبزه گاهی محو در مه صبحگاهی در دریاچه ای که با آتشگاه نارسینا نزدیک بود در خیال خود نرائیدها و حوریان و پریان را می دیدم که مرغان خوش الحان را در آغوش نوازشگر خود می فشردند و به رنگ سپید قوها جادوی زیبا بودن می آموختند ، پر و بال می گشودند و سرود عشق می خواندند و سپس به رقص بی نظیر امواج می خندیدند. ابرها را می دیدم که جیره باران آن روز خویش را به دشت ها ارزانی داشته بودند و سگرمه های خویش را از هم گشوده و با چهره هایی گشاده در گهواره نسیم به کرانه های افق می خرامیدند و در آنجا لم می دادند و چرت می زدند : سپس من با ولع سیری ناپذیری ایرسا و تالولو هفت رنگ آن را در قوس سیاهی چشمان خود نقش می کردم و بی اختیار و عاری از هرگونه دلبستگی سرودهای بر لبانم جاری می شد و سلسله افکار مرا از آن همه زیبایی و جادوی آیاپیر می رهانید.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر هنر پارینه و ماهابه
