نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات سخن منتشر کرد:
از متن کتاب:
دمدمای صبح،وقتی عمارت در روشنایی طلاییرنگ خورشید برق میزد،دخترک پریشان و دلدادهی آن عمارت بزرگ،بیحال و بیرمق از کشمکشی جانفرسا،سر در بالش فرو برد و بیتوجه به قطره اشکی که راه خود را از گوشه چشمش پیدا کرده بود،زیرلب با خود واگویه کرد:
– تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم!
و همان لحظه بود که خداوند ایستاده و با لبخند برایش دست میزد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
منم دوستش داشتم
خیلی خیلی داستان قشنگی داره 😍