داستان های مثنوی مولوی

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
36

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب داستان های مثنوی مولوی

انتشارات مبین اندیشه منتشر کرد:
روزی که حضرت سلیمان به تخت پادشاهی نشست، همه ی پرندگان برای عرض تبریک پیش او آمدند. پرندگان روبروی حضرت سلیمان صف کشیده بودند و به نوبت خودشان را معرفی می کردند. اکثر پرندگان به خاطر این که در محضر پیامبر خدا بودند، ادب را رعایت می کردند و از خودو محاسنشان حرفی به میان نمی آوردند. مثلا طاوس وقتی خودش را معرفی کرد به زیبایی خودش هیچ اشاره ایی نکرد و حتی به خود و زیبایش هم ننازید تا این که نوبت به هدهد رسید. هدهد با غرور چند قدمی جلو آمد و روبه حضرت سلیمان گفت: ای پیامبر خدا من این پرنده ی زیبایی که رو به رویتان ایستاده است، هدهد است. همان پرنده ای که چشمانی به تیزبینی مجهزترین تلسکوپ ها دارد. حضرت سلیمان رو به هدهد گفت: منظورت چیست؟ یعنی تو با این قدرتی که داری می توانی چه کاری انجام دهی؟ هدهد گفت: کارهای بسیاری. اما اگر بخواهم از خودم تعریف نکنم و فقط خیلی ساده بگویم من می توانم فرسنگ ها زیرزمین را ببینم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی