بی پایان

(0)

600,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
255

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب بی پایان

انتشارات سروش منتشر کرد:
در خانه را محکم بست و با سرعت از پله ها بالا آمد. وقتی در هال را باز کرد، بچه هایش نگران پشت در ایستاده بودند.
- داعشیا! داعشیا رسیدن!
رباب با دست به سرش زد: «یا حسین!»
عبدالله گفت: «دیشب که می گفتن پنج کیلومتری شهرن.»
- نمیدونم. اون سر میدون ماشینشون رو دیدم.
- آخه چطور؟ ... دیروز این همه سرباز تو شهر بود. ایرانیام بودن.
برای ابراهیم مهم نبود داعش چطور وارد شهر شده؛ فعلا باید بچه هایش را نجات می داد. به اتاق پشتی رفت و کنار پنجره ایستاد. از آن سمت، صدای گلوله و راکت به گوش می رسید؛ اما خبری از داعش نبود. نقشه ای به ذهنش رسید.
- عبدالله، اون نردبون رو از انباری بیار. رباب، توام هرچی پول داریم، با چارتا لباس بریز تو ساک.
شنیده بود بعضی از شیعه ها را زنده زنده در آتش می سوزانند. خدایا خودت به خیر کن. من به درک، به بچه هام رحم کن.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (1)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • سروش قاسمی
    • پاسخ به نظر

    رمان بسیار خوبیه. داستان جذاب و گیرا. شخصیت‌های ملموس با دغدغه‌هایی زنده که تصویر واقعی‌ای از روان سربازان در جنگ رو به تصویر میکشه بسیار لذت بردم از خواندنش.

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی