نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات سروش منتشر کرد:
در خانه را محکم بست و با سرعت از پله ها بالا آمد. وقتی در هال را باز کرد، بچه هایش نگران پشت در ایستاده بودند.
- داعشیا! داعشیا رسیدن!
رباب با دست به سرش زد: «یا حسین!»
عبدالله گفت: «دیشب که می گفتن پنج کیلومتری شهرن.»
- نمیدونم. اون سر میدون ماشینشون رو دیدم.
- آخه چطور؟ ... دیروز این همه سرباز تو شهر بود. ایرانیام بودن.
برای ابراهیم مهم نبود داعش چطور وارد شهر شده؛ فعلا باید بچه هایش را نجات می داد. به اتاق پشتی رفت و کنار پنجره ایستاد. از آن سمت، صدای گلوله و راکت به گوش می رسید؛ اما خبری از داعش نبود. نقشه ای به ذهنش رسید.
- عبدالله، اون نردبون رو از انباری بیار. رباب، توام هرچی پول داریم، با چارتا لباس بریز تو ساک.
شنیده بود بعضی از شیعه ها را زنده زنده در آتش می سوزانند. خدایا خودت به خیر کن. من به درک، به بچه هام رحم کن.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
رمان بسیار خوبیه. داستان جذاب و گیرا. شخصیتهای ملموس با دغدغههایی زنده که تصویر واقعیای از روان سربازان در جنگ رو به تصویر میکشه بسیار لذت بردم از خواندنش.