قشو (خشتی)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
175

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب قشو

انتشارات سروش منتشر کرد:
وقتی داشتیم در حیاط اصطبل بازی می کردیم آن پایین، زیر درخت های نقره فام بید صدای شرشر غم انگیز نهری را می شنیدیم که دیده نمی شد. خانه مان میان پرچین بود و به نظر می رسید پشت درختان بزرگ شاه بلوط گم شده است. چون مادرم به استانبول رفته بود، من و برادرم حسن که یک سال از من کوچکتر بود، اصلا از کنار «داداروح» دور نمی شدیم. داداروح مردی سالخورده و میرآخور پدرم بود. صبح که می شد اول وقت به طرف اصطبل می دویدیم. چیزی که بیش از اندازه دوستش داشتیم، اسب ها بودند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی