نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کوله پشتی منتشر کرد:
آنتوانت و گابریل "کوکو" شنل میدانستند که سرنوشت برای آنها آیندۀ بهتری رقم زده است. در خانوادهای فقیر به دنیا آمدند و بعدها در صومعه راهبهها به گونهای تربیتشان کردند که بتوانند بهعنوان همسر یک کشاورز یا دستفروش، زندگی سادهای داشته باشند. اما بریدههای مجلات و رمانهای عاشقانهای که در اتاق خود پنهان میکردند تنها چیزهایی بودند که برای زنده نگه داشتن رؤیاهای آیندهشان در اختیار داشتند.
خواهران شنل بالاخره به سنی رسیدند که باید صومعه را ترک میکردند و در پشت دیوارهای آنجا، روی پای خود میایستادند. آنها مصمم بودند تا خود را به جامعهای ثابت کنند که همیشه نادیدهشان میگرفت. تغییر شگرف زندگی آنها از کافههای پرزرقوبرق مولین و سالنهای درخشان مد ویشی شروع شد، به مغازۀ کلاهفروشی کوچکی در خیابان کمبونِ پاریس رسید و بعدها این مغازه تبدیل به بوتیک و درنهایت یکی از سالنهای مجلل و پرطرفدار فرانسه شد.
زندگی خواهران شنل با شروع جنگ جهانی اول دوباره دستخوش آشفتگیها و تغییراتی میشود که آنان را مجبور به گرفتن تصمیمهایی دشوار و برگشتناپذیر میکند. خواهران شنل در این مقطع زمانی باید شهامت داشته باشند تا دنیای خودشان را در صنعت مد بسازند حتی اگر در این راه از هم جدا باشند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
خواهران شَنل از سایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
خواهران شَنل از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
خواهران شَنل یک داستان تاریخی و تخیلی اثر جودیث لیتل نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب اولینبار در سال 2020 منتشر شد و پس از انتشار پرفروشترین کتاب یواِساِی تودی و گلوب اَند میل شد. نویسنده در این رمان سرگذشت خواهران کوکو شَنل را تعریف میکند و در کنارش یکی از زیباترین دورانهای فرانسه و تغییرات پس از جنگ را به تصویر کشیده است. این رمان داستان رهایی، عشق، شکست و پیروزیِ خواهرانی است که صنعت مُد را برای همیشه دگرگون کردند.
«جودیث لیل با مهربانی و لطافت و کمی شوخطبعی، بسیار ماهرانه از طریق داستان زندگی کوکو شَنل، خواهر کوچک او، آنتوانت را معرفی میکند. در این داستان اما شخصیت آنتوانت است که قلب شما را تکهتکه میکند. اگر قرار است امسال یک کتاب بخوانید، به شما پیشنهاد میکنم این کتاب را انتخاب کنید.» - آن ویزگاربر، برندهٔ جایزهٔ نویسندگی برای کتاب تاریخچهٔ شخصی ریچل دوپری
«عاشق این داستان شدم. داستان دو خواهر با اراده و بلندهمت که جرئت این را دارند تا آیندهای درخشان برای خود رقم بزنند و به هیچ کمترینی قانع نیستند. جودیث لیتل در این داستان بهزیبایی و در لفافه، از هیچ به همهچیز رسیدن را در انگیزشیترین حالت صنعت مُد روایت میکند.» - الیس هوپر، نویسندهٔ کتابآ آلکات و دختران سریعالسیر
«داستانی تکاندهنده درمورد رسیدن به همهٔ اهداف و آرزوها در اوج نیستی و نابودی. البته با نگاهی دقیقتر و ژرفتر باید گفت داستان خواهران شنل بازگوکنندهٔ نیاز لایتناهی و بیرحمانهٔ بشر به وابستگیها، اهداف و عشق، بهرغم تمامی عجایب جهان است که میتوانید این نتیجه را از آخرین صفحات داستان کسب کنید.» - سوزان میسنر، نویسندهٔ کتاب پرفروش آخرین سال جنگ
رمان خواهران شنل، داستانی سرشار از موفقیتها و پیروزیها و درعینحال غموغصههاست. این کتاب داستان زندگی خواهران شگفتانگیز شَنل است که نویسنده توانسته در آن بهزیبایی زندگیهای اشرافی، عشق، خیانت و پیوندهای خانوادگی را بههم گره بزند. اگر به صنعت مُد علاقه دارید و دوست دارید سرگذشت کسانی را بخوانید که صنعت مُد را متحول کردند، این کتاب برای شماست.
«سالها بعد حتماً دوباره روزهای مِه سال 1897 در یتیمخانهٔ صومعهٔ اوبازین را بهخاطر خواهم آورد. همهٔ ما بچههای یتیم دایرهوار نشسته بودیم و خیاطی و کوک زدن را تمرین میکردیم. اتاق کار کاملاً ساکت بود و فقط گهگاهی پچپچهای من با دخترهایی که نزدیکم نشسته بودند این سکوت را میشکست. وقتی متوجه نگاه خیرهٔ خواهر خاویر به خودم شدم، وانمود کردم که حسابی مشغول کار هستم. توقع داشتم مثل همیشه دعوایم کند و بگوید: «خانم شنل، صدایت را ببُر!» در عوض، این بار مثل همهٔ راهبهها به من که کنار اجاق نشسته بودم نزدیکتر شد، طوری که انگار در هوا شناور است. بوی بخورِ خوشبو و کهنگی و سنوسال از تکتک چینهای جامهٔ پشمی مشکیاش به مشام میرسید. روسری آهاردارش طوری در هوا ایستاده بود که انگار هر لحظه ممکن است پرواز کند. همیشه از خدا میخواستم او را تبدیل به اشعهٔ نوری کند که از سقف شیروانی بیرون میزند و به آسمان و ابرها میرسد، مثل پرتوِ درخشان رهایی مقدس. اما اینگونه معجزات فقط در نقاشیهای فرشتگان و قدیسان یافت میشد. خواهر خاویر پشتسرم ایستاد، درست مثل سایهٔ ابر سیاه طوفانی روی جنگلهای ماسیف سانترال.»
«ما پیش از ورود به صومعه همیشه گرسنه بودیم و لباسهایمان کثیف و پاره بودند. همیشه با لهجهٔ محلی صحبت میکردیم. خیلی نمیتوانستیم بنویسیم یا بخوانیم، چون مدت خیلی کوتاهی به مدرسه رفته بودیم. راهبهها همیشه قسم میخوردند ما دخترهایی وحشی و رامنشدنی هستیم. مادرمان، ژین، همیشه زیاد کار میکرد تا بتواند شکممان را سیر کند و سقفی بالای سرمان داشته باشد. ظاهراً کنار ما بود، اما در واقعیت چشمان او در این سالها بیروح و خسته شده بود، طوری که انگار ما را نمیدید. در عوض، چشمانش همیشه بهدنبال آلبرت میگشت و همیشه فقط به فکر آلبرت بود. پدرمان بیشتراوقات در جادهها در حال دستفروشی شکمبندهای زنانه، کمربند و جوراب بود. هیچوقت نمیتوانست مدتی طولانی در یک مکان بماند. مادر هم دیوانهٔ عشق بود و همیشه بهدنبال پدر میرفت. به همین خاطر وقتی پدر رفت و برخلاف قولی که داده بود دیگر بازنگشت، مادر هم ما را از این جاده به آن جاده و در هر فصلی به دنبال خود کشید تا پدر را پیدا کند. پدرومادر آنقدر با هم بودند که مادر همیشه حامله بود. پدر زمانی ترکمان کرد که هیچپولی نداشتیم. مادر رختشور بود و گاهی هم خدمتکار، تا زمانی که در سیویکسالگی از بیماری سل و کار زیاد و با قلبی شکسته از دنیا رفت.»
«وقتی سرانجام به اتاق ملاقات رسیدیم و راهبه در را باز کرد، نفسم را حبس کردم. انتظار دیدن مردی را داشتم با لبخندی زیبا و دستان زحمتکش یک کشاورز. توقع داشتم پدرم را ببینم، اما زنی مسن با چهرهای مهربان دیدم. کفشهای چوبی حکاکیشده به پا داشت و دامن خاکستری چروک و نامرتبی همراه با جوراب ساقبلند کنفی، پیراهنی رنگورورفته به تن داشت. مادربزرگ شنل؟ جولیابرت پیرزن را طوری در آغوش گرفته بود و مامانبزرگ میگفت که گویی هر لحظه ممکن است پیرزن فرار کند. به پیرزن خیره شده بودم. خیلی تعجب کرده بودم. حتی بیشتر از دیدن آلبرت، از دیدن این پیرزن متعجب شده بودم. مادربزرگ به مادر برتر گفت: «شما نمیدانید در تمام این سالها چقدر خیالم از بابت این دخترها راحت بود. دستفروشی میکردم و از این بازار به آن بازار میرفتم و میدانستم شما مراقب دخترها هستید. زندگی بیرون از صومعه و در جادهها اصلاً زندگی راحتی نیست. ما هم دیگر برای این زندگی پیر شدهایم.» با دهانش صدای نُچنُچ درآورد و به ما پاستیل لیمویی تعارف کرد. مادربزرگ و پدربزرگ در کلرمونفران خانهٔ کوچکی داشتند که با قطار راه کوتاهی بود. ما هم برای مراسم چهاردهم ژوئيه چند روزی به خانهٔ آنها دعوت شده بودیم. چهاردهم ژوئیه روز بزرگداشت حمله به زندان باستیل است. حالا این مراسم هر چه بود، نکتهٔ مهم اینجاست که ما سرانجام چند روز از صومعه بیرون آمدیم.»
گابریل بونهور معروف به کوکو شَنل در سال 1883 در یکی از شهرهای کوچک فرانسه به دنیا آمد و در 1971 در پاریس درگذشت. او یک طراح مُد فرانسوی و بنیانگذار برندی همنام خود به نام Chanel بود و تقریباً شش دهه مُد لباس پاریس در دستان او بود. او در دوران پس از جنگ جهانی اول با طراحی یک استایل شیک و اسپرت و غیررسمی که بهعنوان سبک استاندارد زنانه در نظر گرفته شد به شهرت رسید. طرحهای شیک و مینیمالیستی او زنان را ترغیب کرد تا دست از پوشیدن مدلهای پیچیده، ناخوشایند، پرتکلف و کُرستی قدیمی که در اوایل قرن بیستم مُد شده بود، بردارند. از جمله نوآوریهای او میتوان به کتوشلوار شنل، کیف دولایه، جواهرات خاص و پیراهنِ کوتاه مشکی اشاره کرد. او را همچنین برای عطر شَنل نامبر فایو نیز میشناسند. اما بسیاری نمیدانند که گابریل در یک خانوادهٔ فقیر به دنیا آمد و چه زندگی سختی را گذراند تا صنعت مُد را بهدست بگیرد و تأثیرگذارترین و جنجالیترین شخصیتهای قرن بیستم شود.
جودیث لیتل در کتاب خواهران شَنل شما را به دنیایی تخیلی از زندگی گابریل معروف به کوکو شَنل و خواهر کوچکترش آنتوانت میکشاند تا تلاش برای زندهماندن، رسیدن به استقلال و در نهایت ساختن برندی همنام خودشان را به شما نشان دهد. داستان این رمان از دیدگاه آنتوانت نوشته شده است اما در این کتاب جزئیاتی جذاب و خواندنیای نیز از زندگی گابریل میخوانید. داستانِ این کتاب از کودکی طاقتفرسای این دو خواهر در سال 1897 پس از مرگ مادرشان شروع میشود. آن دو یازده و هشت ساله هستند و پدرشان یک دستفروش دورهگرد است که خانواده را رها کرده و دختران را به یتیمخانهٔ صومعه میفرستد. نویسنده از تربیت سختگیرانهٔ راهبهها در دوختودوز میگوید تا نشان دهد که چگونه بعداً همین سختگیری باعث شد تا آنها بتوانند در صنعت مُد به پیشرفت چشمگیری برسند. فصلهای بعدی مسیر کوکو از کلاهسازی در پاریس تا رسیدن به صنعت مُد است و همچنین نویسنده از ثروت هر دو خواهر صحبت کرده است و اینکه چطور این موفقیت و ثروت روابط عاشقانهٔ آنها را تغییر میدهد. لیتل در این داستان دو زن رامنشدنی را به تصویر کشیده است و از نقش محوری آنتوانت در تغییر سرنوشت خواهر مشهورش میگوید.
• کتاب مادمازل شنل اثر سی.دابلیو گورتنر رمانی سرشار از شور و هیجان و احساس، دربارهٔ زندگی حیرتانگیز طراح معروف کوکو شنل است؛ زنی که صنعت مُد را دگرگون کرد و امپراتوری جهانی خود را بنا نهاد. این کتاب از دیدگاه خودِ کوکو تعریف شده است و او در این کتاب از زندگی خود میگوید.
• کتاب خانهٔ گوچی اثر سارا گی فوردون و داستان خاندان گوچی است. این کتاب از قتل مائوریتزیو گوچی نوهٔ بنیانگذار گوچی آغاز میشود و در ادامه شما روایتی گیرا از سرگذشت بزرگترین برندهای مد، پوشاک و طراحی جهان را میخوانید. براساس این کتاب فیلمی نیز با بازی لیدی گاگا و آدام درایور ساخته شده است.
• کتاب لویی ویتون اثر فرگوس ماسون، داستان سرگذشت لویی ویتون پسرک چمدان بند است که 400 کیلومتر را در چهاردهسالگی پای پیاده طی میکند تا به پاریس برسد و بتواند بهدور از نامادریاش روزگار بگذراند اما درنهایت توانست امپراطوری لوکس جهان را بنا کند.
جودیث لیتل نویسندهٔ رمان تاریخی خواهران شَنل تاکنون برندهٔ جوایز بسیاری شده است. او در ویرجینیا بزرگ شد و مدرک کارشناسیاش را در رشتهٔ امور خارجه از دانشگاه ویرجینیا اخذ کرد. او پس از تحصیل در مؤسسهٔ مطالعات اروپایی و مؤسسهٔ کاتولیک در پاریسِ فرانسه و کارآموزی در وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده، مدرک حقوقش را از دانشکدهٔ حقوق دانشگاه ویرجینیا اخذ کرد و شروع به کار در هیئت تحریریهٔ مجلهٔ «حقوق بینالملل» کرد. او هماکنون با همسر و سه فرزندش در هیوستون تگزاس زندگی میکند و بر روی رمانِ سوم خود کار میکند. زمانی که به نوشتن مشغول نیست یا وکالت کسی را برعهده ندارد از مطالعه و گشتن در مزارع اطراف خانهاش لذت میبرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.