30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
اینها را به هیچ کس نگفته بودم

اینها را به هیچ کس نگفته بودم

(0)

450,000ریال

405,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
215

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب اینها را به هیچ کس نگفته بودم

انتشارات پیدایش منتشر کرد:
در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:
"در را باز می‌کنم. همه‌ جای خانه سفید است. نور ظهر که از پنجره‌های بی‌پرده تو آمده چشمم را می‌زند.
می‌ایستم تا به نور عادت کنم. خانه خالی است. من، سایه، همه چیز را فروختم. یک آگهی دادم و پلک زدم و همه چیز صاحب جدید پیدا کرد. منتظرم. دم عیدی بنگاهی رفته سفر و ساکنان تازهٔ این خانه تا یک ساعت دیگر می‌آیند کلید را تحویل بگیرند. دیروز باید می‌آمدند اما زنگ زدند که شلوغ است و ترافیک و ماشین پنچر شده و... امروز می‌آیند. عجله‌ای نیست. تنهایی و سکوت این خانه را لازم دارم.
از توی هود صدای پای پرنده می‌آید. اولین بار که این صدا را شنیدم فکر کردم خانه موش دارد. بعد فهمیدم پرنده‌ای توی سوراخ هواکش هود لانه ساخته. هود را روشن نمی‌کردم تا پرنده و جوجه‌هایش نترسند. به خودم می‌گفتم کمی بوی پیاز سرخ کرده توی خانه بپیچد که بد نیست. یعنی اینجا آدم‌ها زندگی می‌کنند. نفس می‌کشند..."
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی