تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات شباهنگ منتشر کرد:
سکوت بود و تاریکی و روستا در سکوت و تاریکی بر سینه ی تپه خوابیده
بود.
تاریکی و سکوت، تا چشم کار می کرد، تا گوش می توانست بشنود. تنها، کمی آن دورتر در پشت تبریزی ها، فانوس کم سویی برستون ایرانی آویخته شده بود و آن جاتر فانوس دیگری بر سینه ی دیواری.
اگر ابرهای سیاه مجالی میدادند تا ماه رویی بنماید، روستا پر از سایه روشن می شد و آنگاه که ابرهای تیره صورت ماه را می پوشاندند، سایه ها سیاه و گم و تهدید آمیز به نظر می آمدند.
ماده گرگ، آنجا، در سیاهی سایه ی دیواری، ترسان و نگران، به تاریکی و سکوت چشم دوخته بود؛ با گوش های برآمده برای شنیدن کوچکترین صدایی.
هنوز ترس و وحشت ماجرای دو شب پیش در جانش بود. این که هنوز زنده مانده بود معجزه بود. بی شک اگر خود و توله هایش تا این حد گرسنه نبودند، امشب حتى جرئت نزدیک شدن به روستا را هم در خود نمی دید.
حالا توله هایش با شکم های خالی، بیرون ده، در میان علف ها خپ کرده بودند، با گوش های تیز کرده و چشمان نگران. این چندمین روز بود که چیزی نخورده بودند؟! نمی دانیم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر شباهنگ
