تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نامه مهر منتشر کرد:
با دیدن لبخند او، لب هایش کش آمد و لبخند زده انگار با دیدن او تمام دلخوری هایش دود شده و به آسمان رفته بود. قدم پیش گذاشت و فاصله ی کوتاهشان را پر کرد.
- خوش اومدی
مسیح با نگاهی سنگین صورتش را از نظر گذراند.
-ممنون .
نگاهش را از او جدا و روانه ی تابلویی کرد که تصویر خودش روی آن نقش بسته بود و قبل از سر رسید تاواه مشغول تماشایش بود.
تارا فکرش را نمی کرده مسیح کنجکاو نمایشگاهش باشد و به آنجا بیاید. پس با خیالی آسوده این تابلو را در نمایشگاه به عنوان شاخص تابلوهایش قرار داده بود و زیرش تابلویی با مضمون «فروشی نیست» چسبانده بود تا خدایی ناکرده کسی تابلوی محبوبش را خریداری نگنده انگشتانش را در هم پیچاند و سعی کرد حرفی بزند تا فضای سنگین بینشان را از میان بردارد.
نگاه مسیح به سمت چشمانش کشیده شد. انگاری قصد داشت اسرار قلبش را از چشمانش متوجه شود.
-خیلی خوب شده.
دستش را روی پایین تابلو، جایی نزدیک به امضایی که او زده بود کشید و اشاره کرد این تاریخ برای قبل اشنایی مون نیست؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر نامه مهر
