ناپیدا

(0)

1,000,000ریال

900,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
35

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب ناپیدا

انتشارات سروش منتشر کرد:
داد و فریادهایمان توی حجم صدای تیر و ترکش گم بود. فائز طوریکه نگاهش را از من بدزدد صداها را بهانه کرد، نیم تنه اش را چرخاند و از پشت همان دیواری که در پناهش بودیم به انتهای میدان سرک کشید. کوتاه نیامدم و بلندتر داد زدم: «گفتم بگیرش که بی غیرت نشی.» نگاه درماندهاش از من گذشت و به آسمان افتاد که پر از اشک بود. از عمق وجودش داد زد.
- طاها.....
آن قدر از حرفش عصبی بودم که هیچ چیز برایم مهم نبود. نه طاها، نه موقعیتی که گرفتارش بودیم، نه اسارت، نه هیچ چیز دیگر. چشم از صورتش برنداشتم. انگشتر را داخل جیبش انداختم و کف دست خونی ام را کوباندم به سینه اش.
- خلاص... همه چی تمام دیگه بی غیرت نمی شی
- خیالت مرده ئی جنازه بازنده تو واس مو فرق داره؟ خیالت اوئی که واسه آوردن ئی جنازه خودشو به آب و آتیش زد انگشتر طلا به دست نی دختر کرده بود؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی