گشنگی

(0)

1,100,000ریال

990,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
261

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب گشنگی

نشر چشمه منتشر کرد:
گشنگی دومین رمان کتایون سنگستانی و داستان فقر، تلاش، امید و ناامیدی است. طنز سیاه کتاب گشنگی و توجۀ نویسنده به جزئیات داستان، آن را تبدیل به رمانی خواندنی کرده است که مملو از سایه‌ها و آدم‌هایی ناپیدا است. نویسنده با نگاهی جزئی‌نگر به زندگی راوی داستان، ما را به درون حکایتی خواندنی و وقایعی غیرمنتظره می‌کشاند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب گشنگی اثر کتایون سنگستانی

گشنگی دومین رمان کتایون سنگستانی، نویسندۀ توانای ایرانی است. این رمان اجتماعی کوتاه اولین بار در سال 1401 منتشر شد و راوی آن دختر جوانی به نام شیوا است که مشکلات زیادی دارد و با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کند. او طراح لباس است و می‌خواهد به هر طریقی شده وارد یکی از مشهورترین مزون‌های لباس زنانۀ تهران شود که فقط برای افراد خاص لباس طراحی می‌کنند.

چرا باید رمان گشنگی را بخوانیم؟

گشنگی داستان فقر، تلاش، امید و ناامیدی است. طنز سیاه کتاب گشنگی و توجۀ نویسنده به جزئیات داستان، آن را تبدیل به رمانی خواندنی کرده است که مملو از سایه‌ها و آدم‌هایی ناپیدا است. نویسنده با نگاهی جزئی‌نگر به زندگی راوی داستان، ما را به درون حکایتی خواندنی و وقایعی غیرمنتظره می‌کشاند.

جملات درخشانی از کتاب گشنگی:

«تا ناهید رویش را بر می‌گردانَد مانتو و شالش را بپوشد و برود، بلند می‌شوم. قرار بود امروز با هم برویم بهشت سکینه، اما پدربزرگش زنگ زده که الّا‌وبلّا امروز کارش دارد. ناهید دلش را صابون مالیده بود که توی قبرستان دو سه‌تا آدم پول‌دار تور می‌کند که تیرش بدجور به سنگ خورد. می‌خواستیم برویم تشییع جنازه‌ی دیبا منصور. دیبا منصور یکی از آن دخترهای مکُش‌ مرگ‌مایی است که چندبار توی سریال‌های تلویزیونی بازی کرده اما هیچ‌کس او را نمی‌شناسد ـ مگر از روی قیافه‌اش، چون دهانش از بس گشاد است انگار جر خورده. ناهید چندبار رفته خانه‌ی دخترخاله‌ی دیبا منصور و برایش تتوی هندی زده. می‌گوید دخترخاله‌اش هم مثل طرف خل‌وچل می‌زند و توی این چندباری که رفته حسابی باهاش رفیق شده و حتی یک‌بار عکس دیبا منصور را، قبل از این‌که بازیگر شود، نشانش داده ـ آن هم توی سن بلوغ، وقتی صورتش جوش داشته قدِ طالبی. ناهید هم برایش فال قهوه‌ی مجانی گرفته. ناهید که می‌رود ولو می‌شوم کف اتاقم و می‌نشینم پای کار. هیچ طرحی روی کاغذهای طراحی‌ام نمانده. آن‌قدر خودم را مالانده‌ام روی‌شان که همه را محو کرده‌ام: یک ورِ دامن تنگ زنی را قاتی پیراهن گل‌وشاد یکی دیگر کرده‌ام، فاقِ کوتاه شلوار آن یکی را کلاً پاک کرده‌ام... از آن‌همه جانی که از هفت صبح برای طراحی کَنده‌ام فقط دست‌درد، گردن‌درد برایم مانده.»

«با موبایلم آهنگ یالایالا دست‌وشادی را می‌گذارم و می‌پرم توی حمام. موبایل را می‌گذارم روی سبدِ رخت‌چرک‌ها که خیس نشود و زیر دوش با آهنگ رِنگ می‌گیرم. باید یک‌ساعته خودم را بسازم ـ دورتادور چشم‌هایم را سیاه کنم و سر تا پا مشکی بپوشم، حتی شاید لاک سیاه هم بزنم ـ و بروم قبرستان. ساعت ۱۰ تشییع جنازه‌ی خصوصی دیبا منصور است و برای این‌که شلوغ نشود، مراسم را انداخته‌اند جای پرت و دوری مثل بهشت سکینه‌ ـ شاید چون همه‌جا پیچیده که خودکشی کرده. حتی شایعه‌شده اُوردُز کرده. روزنامه‌ها نوشته‌اند سر فیلم‌برداری سکته کرده. حتی اس‌ام‌اسِ جوکش دست‌به‌دست می‌چرخید که دیبا منصور زیر دست شوهرش دوام نیاورده. هر کس یک داستانی سرهم می‌کند. من هیچ‌وقت دیبا منصور را از نزدیک، از فاصه‌ی دو سه قدمی ندیده‌ام. فکرش را که می‌کنم فیلم و سریال‌هایش، عکس‌هایش روی جلد مجله‌ها و پوستر فیلم‌ها هم به چشمم نخورده. برای من تنها لباس عروس دویست و پنجاه میلیونیِ دیبا منصور ارزش دارد؛ لباسی با تور نازک و انحناهای مکرر و خوش‌بًرش که فقط‌وفقط از مزون مخفی ساسان شیبانی در می‌آید و فقط برای یک نفر، برای دیبا منصور، دوخته می‌شود.»

«دست به میله‌ی چربِ روی دیوار، پله‌های مترو را با قدم‌های بلند می‌روم پایین. کتانی‌های گنده و رنگی‌ام را مثل رِژه‌روهای ارتشی تا زانو توی هوا بالا می‌آورم و پایین چادرم را بادباد می‌کنم تا سنگِ سیاه پله‌ی بعدی را ببینم. کفِ کتانی‌ام هرازگاهی نرم می‌گیرد به پشت کُتِ بلند و سًرمه‌ای مردی که جلوم نم‌نم از پله‌ها می‌رود پایین. راه‌پله‌ی مترو آن‌قدر خرتوخر است که کسی حواسش به من نیست. باد مترو از روبه‌رو چادر را می‌چسباند به تنم. پله‌‌ها که تمام می‌شود، می‌پیچم توی نمازخانه‌ی زنانه، چادرم را برمی‌دارم و تاکرده می‌چپانم توی کیفم، کفش‌های پاشنه‌بلندم را می‌پوشم و از نمازخانه می‌زنم بیرون. پله‌برقی به پایین نرسیده، سروصدای کشیده شدن قطار روی ریل را می‌شنوم. زن و مردی که تنگ هم روی پله‌ی آخرند کله‌شان می‌چرخد سمت قطار و تند می‌دوند. تشییع‌جنازه ساعتِ ۱۰ است و یک ساعت دیگر وقت دارم، اما نمی‌دانم چرا من هم می‌دوم. انگار هم می‌دهند. همین‌قدر الکی و پوچ. همه دارند می‌دوند. تلپ‌تلپ پاشنه‌های کلفت و یغورِ کفشم را می‌کوبم زمین و از بین مردم لایی می‌کشم و با آرنج به زنی سقلمه می‌زنم و از یک نفر می‌افتم جلو.»

خلاصۀ رمان گشنگی‌:

گشنگی داستان دختری جوان به نام شیوا است که در رشتۀ طراحی لباس درس خوانده و بسیار مطمئن است که طراحی‌اش حرف ندارد. او می‌داند که ساسان شیبانی، طراح معروف و استاد دانشگاه‌اش، لباس عروسی دیبا منصور را طراحی کرده است و حالا با مرگ این بازیگر نه‌چندان مشهور، تصمیم می‌گیرد در مراسم ختم خصوصی او شرکت کند تا بلکه بتواند این طراح را ببیند و نظر او را به طراحی‌هایش جلب کند. او می‌داند برای کار کردن در این مزون حاضر است دست به هر کاری بزند و با هزار دوز و کلک سعی می‌کند طراحی‌هایش را در ماشین ساسان شیبانی جا بگذارد. اما نمی‌داند این مزون مخفی و بدون مجوز که فقط طراحی لباس افراد سرشناس و پولدار را برعهده دارد، رازی مخوف و وحشتناک نیز دارد و این راز برای همیشه زندگی شیوا را تغییر می‌دهد.

اگر از خواندن کتاب گشنگی لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• جلبک اولین رمان کتایون سنگستانی است. این رمان اجتماعی با رگه‌‌هایی از طنز تلخ، روایتی از زندگی دختر دانشجویی است که برای امرار معاش دست به هرکاری می‌زند و حتی به نوشتن رمان‌های زرد رو می‌آورد. او عاشق تئاتر است و در همین رشته درس می‌خواند اما در رشته‌اش ناکام می‌ماند و زندگی‌اش را به سختی می‌گذراند.

• طعم گس خرمالو اثر زویا پیرزاد نویسندۀ معروف ایرانی و نویسندۀ کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم است. این کتاب برندۀ بیست سال ادبیات داستانی در سال 1376 و برندۀ جایزۀ کوربه انترناسیونال فرانسه در سال 2009 شد. طعم گس خرمالو مجموعه داستانی دلنشین است که نویسنده در آن از زندگی، خاطرات و تفکرات شخصیت‌های مختلفش سخن می‌گوید و به تحلیل روابط شخصیت‌ها می‌پردازد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی