نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات علی منتشر کرد:
قلبش ذره ذره می لرزید و فرو می ریخت. می ترسید زار بزند که دیگر کار از کار گذشته ..... که دیگر هیچ کاری از دست کسی ساخته نیست . حتی از باد می ترسید مبادا راز سیاهش را توی هوا جار بزند . پولو می دم ببر بده دکتر ... خواستی خودمم باهات میام. نمی ذارم کسی فکر کنه بی سر و صاحبی مثل کوه پشتتم ترنج ...
اشک آرام ارام روی گونه هایش لغزید و تا امتداد چانه اش شُره کرد.
_اون بار نذاشتی حرف بزنم اما ... برای دل خودمم که شده می خوام تکرار کنم چقدر برام عزیزی در دل ناله زد « نگو محمد به خاطر خدا نگو
تو همبازی قشنگترین روزای عمرمی ترنج ... اگر بگم خود خود عمرمی دروغ نگفتم به بزرگی خدا قسم !
به رختخواب ترنج نزدیک شد. سر دخترک آنقدر پایین بود که فقط شالی که روی سرش پیدا بود را می دید . به دست هایش که هنوز زیر ضخامت پتو می لرزید زل زد و دستش را پیش برد . آرام روی دست های او گذاشت . از روی همان پتو ... ولی ترنج گرمای امن دست های مردانه اش را حس کرد . تمام وجودش نبض بود و درد. نبض بود و بی قراری ... عذاب لحظه های بی جبران ... خیره به دست محمد سر بلند کرد.
_من دوستت دارم ترنج ... درد تو درد منه
_محمد ...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.