مرا از من ربودی

مرا از من ربودی

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
293

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مرا از من ربودی

برای برگشتن دایی مهدی همه به تکاپو افتاده بودند. مادر من نیز به عنوان خواهر بزرگتر از این قائده مستثنی نبود. به افتخار آمدن دایی مهدی بعد از ده سال، قرار بود پدربزرگ مهمانی بزرگی تدارک ببیند. برنامه­ ریزی را خاله مرجان می­کرد و مادر من اجرا. خاله مرجان از فاصله­ ی زمین تا آسمان با مادر من فرق می­کرد. دو خواهر از یک خانواده و یک نوع تربیت اما خصوصیات اخلاقی هر کدام به شکل دیگری بود. خاله تو فاز کلاس و مد و سفرهای دور دنیا بود و مادر من تو فاز روضه گرفتن و مولودی دادن و سفر زیارتی بود. مادر چاق ولی بامزه بود و خاله باریک اندام و خوش استیل که خیلی به سر و وضع خود می­رسید. صبح­ها بدون استثنا کوهنوردی می­رفت و بعد شنا. هفته ­ای چند روز هم به ورزش­های مختلف می­پرداخت. به قول خودش ورزش­های باکلاس مثل پیلاتس، تنیس و... هر بار که خاله را توی خانه می­دیدم یک جور ماسک روی صورتش بود. یا کیسه ­ی یخ به دست داشت که تندتند روی پیشانی می­گذاشت که مثلاً بوتاکس کرده. به قول مادرم: «اگه بخوایم صورت مرجان رو ببینیم باید خارج از خونه باشد.» از حق نگذریم خاله مرجان زیباست و اصلاً به او نمی­خورد که در آستانه­ ی چهل و پنج سالگی باشد. هر وقت با او بیرون می­روم از نگاه­ های اطرافیان می­فهمم که چه­ قدر مورد توجه است. خاله دو پسر به اسم شاران و شایان دارد که هر دو بسیار مؤدب و مثبت هستند، البته به قول برادرهای من شهرام و شهروز پَپه تشریف دارند.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی