نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات مان کتاب منتشر کرد:
در پاییز و زمستان 1290 ش، امپراطوری روسیۀ تزاری دو اولتیماتوم به دولت وقت ایران داد که هردو دربردارندۀ درخواستها و دستورهایی اهانتبار و حاکمیتبرانداز خطاب به ارکان نظام نوپای مشروطه بود. شیوهٔ سیاستورزی اصحاب سیاست در این ماجرا، کمابیش، در رخدادهای مهم دیگر تاریخ معاصر ما تکرار شده و حاصل آن چیزی جز خسران برای ملت ایران نبوده است. این تکرار، برخلاف گفتۀ مشهور مارکس، نه یک بار بهصورت تراژدی و دیگربار بهصورت کمدی که همواره بهشکل تراژیکش رخ داده، زیرا نتیجۀ اجتنابناپذیر و منطقی بازتولید شرایط عینی و ذهنی تقریباً مشابه بوده است. قهرمانان این تراژدیها جامۀ خویش را به تن داشتند، نه ردای عاریتی اسلافشان را؛ خود را حامل شایسته و برگزیدۀ سرنوشتی مقدر و رهرو راهی مقدس و برحق میپنداشتند، نه مقلدِ صرفِ همتایان پیشینشان. ارائۀ خوانش تازهای از ماجرای اولتیماتوم و نقشآفرینی بازیگران داخلی آن بهانهای است برای به چالش کشیدن خودبرحقپنداری این شیوۀ سیاستمداری.
آنچه در ادامه میخوانید اینفوگرافیکی است دربارۀ کتاب «نمایشگهی باشد این روزگار» به همراه معرفی آن و بخشهایی از مقدمه و پیشگفتارهای کتاب.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
سیلی میخورَد آدم از خواندنش و خون هر ایرانی به جوش میآید از اینهمه زورگویی روسها و البته بیعرضگی دولتمردان وقت و سیاستندانی آنها و این حسوحال بهکوشش نویسندهٔ کتاب به دست میآید که نوری تابانده به گوشهای از تاریخ ایران؛ کنجی از گذشته که حالا با این کتاب گویی گردوغبار فراموشی از آن زدوده شده و ما را با وقایع تلخی آشنا میکند که در پاییز و زمستان ۱۲۹۰ شمسی در ایران ـ ایرانِ پس از مشروطه که میخواست کمی از هوای آزادی استشمام کند ـ رخ میدهد. زمانیکه «امپراطوری روسیهٔ تزاری، بهبهانهای بیپایه و در بازهٔ زمانی بسیار کوتاهی، دو اولتیماتوم به دولت وقت ایران داد. هردو اولتیماتوم دربردارندهٔ درخواستها و دستورهایی اهانتبار و حاکمیتبرانداز خطاب به ارکان نظام نوپای مشروطه بود. روسها در ظاهر مخالفت با اقدامهای اصلاحی خزانهدار کل ایران را، که تابعیت امریکایی داشت، دستاویز قرار دادند، اما در اصل در پی اجرای قرارداد ۱۹۰۷ و دستیابی به هدفهای استعماری خود بودند. از همین رو، تسلیم دولت ایران به اولتیماتوم را نیز کافی ندانستند، به ایران لشکر کشیدند و شماری از مردم بیگناه را در تبریز و رشت و سپس مشهد قتلعام کردند.» با این سطرهایی که نویسنده ابتدای مقدمهاش آورده، موضوع کتاب مشخص است.
کتاب در هفت فصل سامان یافته است. فصل اول به ریشه و علل دو اولتیماتوم روس به ایران و سپس لشکرکشی آنها به ایران میپردازد. علت اصلیْ حضور مورگان شوسترِ امریکایی در ایران بود که بهعنوان خزانهدار کل منصوب شد و کار را «با اقتدار کامل آغاز کرد. شاید مؤثرترین و برجستهترین اقدام او در مدت کوتاهی که در ایران به سر برد تأمین تدارکات و منابع مالی موردنیاز نیروهای دولتی برای مقابله با هجوم محمدعلیمیرزا بود. چون بهراستی قصد اصلاح داشت، از یک سو مجلس و حزب دموکرات و بسیاری از تحصیلکردگان وطندوست به یاریاش برخاستند و از سوی دیگر با دشمنانی پرنفوذ و کینهجو روبهرو شد». این دشمنان را نویسنده چنین برمیشمارد: «مفتخورها، سرداران رزمنادیده، مستوفیها، حُکام و در یک کلام همهٔ «بزرگانی» که منافع نامشروعشان به خطر افتاده بود دشمنش شدند و برای کارشکنی و جلوگیری از اصلاحاتش از هیچچیز، حتی تهمتپراکنی و افترازنی در مبتذلترین شکل آن، ابایی نداشتند. » او را کسی خواندند که «کونیاک» میخورَد و بچهباز است و پول ایران صرف هوسهای خود میکند. با این حال، دشمن اصلی شوستر نه سیاستمداران ایرانی که روسها بودند که اصلاحات شوستر را در راستای منافع خود نمیدیدند و دنبال بهانهای بودند تا اعتراض خود را آشکار سازند و از آن بالاتر به فکر اقدامی بیفتند. وقتی دولت ایران دستور مصادرهٔ اموال برادرِ محمدعلیمیرزا را، که در هجوم به ایران با شاه مخلوع همکاری کرده بود، به شوستر ابلاغ کرد، این بهانه به دست روسها افتاد، چراکه «با این ادعای کذب که شعاعالسلطنه [برادرِ محمدعلیمیرزا] تبعهٔ روس و املاکش در گرو بانک استقراضی روس است، به وزیرمختار دستور داده شد تا نهفقط از مخالفت با سرکنسول دست بردارد، بلکه شفاهاً از دولت ایران بخواهد اولاً ژاندارمهای خزانه را از خانهٔ شعاعالسلطنه خارج کند و حفاظت از آن را به قزاقهای ایرانی سپارد، و ثانیاً بهخاطر «سوءرفتار» خود عذر بخواهد». دولت ایران زیر بار خواستههای روسها نرفت و خواستار تحقیقات مشترک برای کشف حقیقت شد. روسها این درخواست منطقی ایران را توهین پنداشتند و این آغاز ماجرا شد. امپراطوری روس «رسماً به ایران اولتیماتوم داد که فقط چهلوهشت ساعت فرصت دارد تا به آن خواستهها تمکین کند. چون پس از این مدت خبری نشد، روسیه روابط سیاسیاش را با ایران قطع کرد و نخستین گروه سپاهیانش وارد بندرانزلی شدند».
کشتار روسها و آنچه در بعضی از شهرهای ایران از جمله رشت و قزوین و تبریز کردند، پس از گذشتن یک قرن، هنوز که هنوز است احساسات آدمِ ایرانی را جریحهدار میکند. چپاول اموال مردم، تجاوز به زنان و اعدام مخالفان و آزادیخواهان در این مناطق از جمله اقدامات قزاقهای روس بود: «از شاهدان عینی بهتواتر نقل شده است که سپاهیان روس «نفت به خانههای مردم ریخته و آتش میزدند و تمام اطفال و زن و بچهٔ مردم میسوختند و بعضیها را هم با گلوله زده، میکشتند». نبرد که پایان یافت، تازه نوبت به انتقام و زهرچشم گرفتن رسید. روسها در دهم محرم ۱۳۳۰ (۹ دی ۱۲۹۰) ثقةالاسلام تبریزی و هفت تن دیگر از مشروطهخواهان تبریز را دار زدند. این اعدامها در تبریز و رشت و انزلی تا نزدیک به دو ماه پس از پذیرش اولتیماتوم ادامه داشت. » با اشغال نظامی ایران بهدست روسها بود که مجلس ملی ایران منحل شد، نظام حکمرانی مشروطه به پایان رسید و شوستر هم از ایران رفت و آرزوی تشکیل یک دولت مدرن و نوسازی ایران دفن شد.
نویسندهٔ کتاب نمایشگهی باشد این روزگار، از فصل دوم به بعد، در هر فصل به بررسی عملکرد هریک از نقشآفرینان داخلی آن بحران میپردازد، بحرانی که نشاندهندهٔ نابلدی سیاستمدارانی و دولتمردان ایرانی بود و دوریشان از واقعگرایی و واقعبینی سیاسی. بعضیشان غرق فساد و خودفروختهاند و بعضی دیر غرق در شعار و شور. در این میان، نویسنده در فصلی به ناله و فغان مردم ایران و انجمنهای ایالتی و ولایتی میپردازد. دردناکترین صداها را در این فصل میشنویم، آنجا که مثلاً انجمن ایالتی کرمان در تلگرامی گلایهآمیز از دولت و مجلس انتظار تعیین تکلیف دارد: «هیجان اهالی از اندازه گذشته است. الساعه عموم علمای اعلام با عمامههای ژولیده تحت اسلحه رفتهاند. عامهٔ اهالی از اطفال خردسال تا پیرمردهای هفتادساله با بیرقهای مزین به «یا مرگ یا استقلال» در انجمن ایالتی اجماع نموده و فریاد «یا مرگ یا استقلال» بلند است. عموم مدارس تعطیل است. اطفال مدارس با اسلحه در انجمن جمع شدهاند. زنها جوانهای خود را حاضر برای فداکاری نمودهاند. هنگامهٔ غریبی است. صدای ضجه فضا را پر کرده. این دو روزه هرچه تلگراف کردهایم و کسب تکلیف نمودهایم، جوابی نرسیده. استدعاست فوراً تکلیف را معین فرمایید. حقیقتاً عامهٔ اهالی برای فداکاری حاضرند و از بذل جانومال مضایقه ندارند. » شور وطنپرستی اوج گرفته بود و هیئتها و انجمنها در دادن بیانیه و ارسال تلگرام به پایتخت از هم پیشی میگرفتند. وقتی روسها حرم امام رضا(ع) در مشهد را به توپ بستند و «با اسب و سگهای خود وارد صحن و رواق شدند»، خون مراجع تقلید و روحانیون هم به جوش آمد و آنها نیز اعلام جهاد کردند، اما بهقول نویسندهٔ کتاب این جوشوخروشِ مذهبی و احساسی و بیبرنامه و سازماندهینشدهٔ مردم به دستاورد سیاسی مشخصی منجر نشد، چنانکه دعوای جناحهای سیاسی در مجلس هم به نتیجهٔ خاصی نرسید: «اگر کسی تاریخ بیشائبهٔ آن ایام را بخواند و بر کارها و اقدامات کارکنان وقت که بیشتر از روی اغراض شخصی و دایرهٔ کوتهنظری است نظر کند، آنها را به بازی سادهٔ کودکان بداخلاق بیشتر تشبیه میکند تا به رفتار یک دولت و ملت دارای اساس مشروطه در مقابل اولتیماتوم چهلوهشتساعتهٔ دشمن قویپنجهٔ روس و در مقابل چندهزار قشون اجنبی که وارد خاک او شده و پیدرپی زیاد گشته، رو به مرکز میروند.»
نمایشگهی باشد این روزگار گرچه به گذشته سرک میکشد و یک فاجعهٔ ملی را بازخوانی میکند، اما بیش از آن کتابِ امروز است. کتاب و آنچه در آن بررسی میشود حرف امروز ایران است و سخنی است با سیاستمداران و تصمیمگیران امروزِ ایران. این نقلقول از روزنامهنگاری در آن ایام که در کتاب آمده شاید بهترین توصیه باشد برای امروز ما: «عمده اشتباه ما ایرانیها از روزی که قدم در جادهٔ سیاست گذاشتهایم این است که گمان کردهایم مطالب سیاسی مانند مسائل ریاضی و طبیعی مبنی بر اصول و قوانین مُرَتَبهٔ تخلفناپذیر است. تمام خبط اینجاست! اگر این مطلب را درست فهمیده و غور کامل نموده بودیم، در این ادوار اخیر دچار بدبختیهای مهلک نمیشدیم. اگر فهمیدیم که ماهیت سیاست و جوهر پالتیک جلب منافع فعلی بهقدر مقدور و دفع مضار ممکنه است بهاندازهٔ میسور، برحسب اقتضای وقت و تناسب موقع در حفظ منافع اقتصادی و پلتیکی خود مقدرات کامل تحصیل خواهیم نمود.»
نمایشگهی باشد این روزگار پژوهشی است از پژوهشگری که خونسردانه یکی از وقایع تلخ سرزمینش را روایت میکند و میکوشد نقاد رفتارها و گفتارها و کردارهای نقشآفرینان آن واقعه باشد. از این نظر هم کتاب میتواند الگویی باشد برای تاریخنویسی و بازخوانی رویدادهایی که کمتر از آنها میدانیم. خلاصه آنکه با به دست آوردن تصوری از گذشته و تاریخ مملکت است که شاید بتوانیم دربارهٔ وضعیت امروزمان به بصیرت دست یابیم.
آرمان نهچیری، متولد سال ۱۳۴۶، پژوهشگر تاریخ است. حوزهٔ موردعلاقهٔ او تاریخ دورهٔ پهلوی اول و دوم است و مقالاتش بیشتر به رویدادهای این دورهها میپردازد و به نقش سیاستمداران و روشنفکران در رخدادهای تاریخی نظر دارد. سبکوسیاق نوشتاری و نثر نهچیری نیز با آنچه از تاریخنگاری بهشیوهٔ مرسوم سراغ داریم متفاوت است. سعی میکند، با جمعآوری دادهها و اطلاعات از منابع مختلف، روایتی خواندنی از سوژهٔ تحقیقیاش به دست دهد، همانطورکه کتاب راوی خشمگین آرزوهای خردهبورژوازی، که به زندگی و زمانهٔ محمد مسعود روزنامهنگار شهیر میپرداخت، این ویژگی را دارا بود. از نهچیری در سالهای گذشته مقالات بسیاری در نشریات بهخصوص نشریهٔ نگاهنو خوانده بودیم و حالا نمایشگهی باشد این روزگار تازهترین اثر اوست که انتشاراتمان کتاب آن را به چاپ سپرده است.
در حدود صدویازده سال پیش (پاییز و زمستان ۱۲۹۰ ش)، امپراطوری روسیهٔ تزاری، بهبهانهای بیپایه و در بازهٔ زمانی بسیار کوتاهی، دو اولتیماتوم به دولت وقت ایران داد. هردو اولتیماتوم دربردارندهٔ درخواستها و دستورهایی اهانتبار و حاکمیتبرانداز خطاب به ارکان نظام نوپای مشروطه بود. روسها در ظاهر مخالفت با اقدامهای اصلاحی خزانهدار کل ایران را، که تابعیت امریکایی داشت، دستاویز قرار دادند، اما در اصل در پی اجرای قرارداد ۱۹۰۷ و دستیابی به هدفهای استعماری خود بودند. از همین رو، تسلیم دولت ایران به اولتیماتوم را نیز کافی ندانستند، به ایران لشکر کشیدند و شماری از مردم بیگناه را در تبریز و رشت و سپس مشهد قتلعام کردند. از جملهٔ پیامدهای غیرمستقیم آن رخدادْ تعطیلی مجلس شورای ملی، توقیف مطبوعات، تبعید تعدادی از رهبران احزاب و در یک کلام آغاز حکمرانی خودسرانهٔ نایبالسلطنه، میرزا ابوالقاسمخان قراگوزلو ملقب به ناصرالملک، بود که در تاریخ معاصر از آن به دورهٔ دیکتاتوری ناصری یا استبداد ناصرالملکی یاد کردهاند.
نکتهٔ جالبتوجه و عبرتآموز اینکه شیوهٔ سیاستورزی اصحاب سیاست در این ماجرا کمابیش ـ و شاید با تفاوت اندکی در نقش و اهمیت بازیگران ـ در رخدادهای مهم دیگری نیز تکرار شده و تقریباً دستاوردهای یکسانی به بار آورده است، از جمله در فرایندی که به سلطنت رضاشاه ختم شد، نهضت ملی شدن صنعت نفت و… در تمام این وقایع، ضعف در شناخت ضرورتها، ناآگاهی از آنچه در دنیا میگذشت، ناتوانی در تصمیمگیری، وقتگذرانی بهامیدِ معجزه، غفلت از منافع ملی و ترجیح منافع حزبی و گروهی بر آن، و چیرگی احساسات و عاطفه بر خرد و منطق جز خسران برای ملت ایران حاصل دیگری نداشت.
این تکرار در تاریخ معاصر ما، برخلاف گفتهٔ مشهور مارکس، نه یک بار بهصورت تراژدی و دیگربار بهصورت کمدی که همواره بهشکل تراژیکش رخ داده، زیرا نتیجهٔ اجتنابناپذیر و منطقی بازتولید شرایطِ عینی و ذهنیِ تقریباً مشابه بوده است، نه پیامد احضار نمایشی سنتهای متحجر یا بازگویی تصنعی افتخارات دورانی سپریشده. قهرمانان این تراژدیها جامهٔ خویش را به تن داشتند، نه ردای عاریتی اسلافشان را. بهراستی خود را حاملِ شایسته و برگزیدهٔ سرنوشتی مقدر و رهرو راهی مقدس و برحق میپنداشتند، نه مقلدِ صرفِ همتایان پیشینشان. و چون ناکامی ـ که همانا فرجام ناگزیر موقعیت تراژیک است ـ فرا رسید، جملگی آن را مایهٔ سرفرازی و رستگاری خویش شمردند و به شکست چنان کشتزار پربرکتی نگریستند که گویی میبایست، بهحکم تقدیر، بذر پیروزیهای موعود و آتی را در خود بپروراند.
یکی، و فقط یکی، از عوامل پیدایش و تداوم این چرخهٔ تراژیکْ تاریخنگاری سهلانگارانه، تبلیغی و مغرضانه است. آنگاه که گفتار مفتریان سنجهٔ داوری دربارهٔ خدمت و خیانت بازیگران تاریخی باشد، هوچیگری شجاعت به شمار آید و واقعبینی بزدلی، متظاهران و فرقهگرایان ارج بینند و کسانی که، بهدرجات، درد وطن دارند لعنونفرین شوند، شعارْ مطلوب باشد و سخنِ سنجیده مطرود، البته آنچه در خاطرهٔ جمعی نقش میبندد جز تصویری مقلوب از امر واقع نخواهد بود. روایت پذیرفتهشده از بحران سیاسی ناشی از اولتیماتوم روسیه به ایران نمونهای از همین تصویرهای مقلوب و معیوب است و به همین سبب کوشیدهام تا خوانش تازهای از چگونگی نقشآفرینی بازیگران داخلی آن ـ یعنی مردم، علمای عتبات، حزبهای سیاسی، مجلس و دولت ـ به دست دهم.
وجه اشتراک کتابهایی که در مجموعۀ پالتوییها منتشر میشوند، غیر از ظاهرشان، اولاً آن است که همگی متونی غیرداستانی هستند و ثانیاً کیفیتی عمومی دارند ــ به این معنا که برای مثال منابعِ دستاول فلسفه در این مجموعه نمیگنجند، اما شرحی بر آن آثار یا راهنمای مطالعۀ آنها را در اینجا خواهید یافت. عمومی بودن این کتابها احیاناً بهمعنای «سطحی»بودنشان نیست: یا دستکم تلاش ما بر این است که سطحی نباشند. در این مجموعه، کتابهایی خواهید خواند در حوزۀ وسیع علوم انسانی، جستار، خاطره، تکنگاری، زندگینامه، و جز آن. امیدواریم خوانندگانْ کتابهای این مجموعه را نقد کنند و به ما یاری برسانند تا کیفیتشان را بهبود ببخشیم. حرف آخر آنکه یونیفرم و تایپوگرافی این مجموعه با اقتباس از آثار گرافیستِ گرانقدر بهزاد گلپایگانی (1317-1364) و بهیاد و احترام او طراحی و اجرا شده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.