نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کتاب پارسه منتشر کرد:
لیبرالیسم موفقترین نظام سیاسی-اقتصادی دنیای مدرن است . رقبای آن همگی شکستهای سنگین خوردهاند و بخش اعظم کشورهای جهان به ویژه کشورهای پیشرفته، با همین نظام اداره میشوند. به نظر میرسد گسترش بیسابقه رفاه، فراوانی، بهداشت، آموزش و فرهنگ محصول آزادی لیبرالی و نظام بازار بوده است . با وجود این، به فراوانی مورد اعتراض و انکار قرار داشته است، و روشنفکران سلسله جنبان اصلی مخالف و بلکه دشمنی با آن بودهاند. در این کتاب ریمون بودن متفکر بزرگ معاصر به بررسی علل و انگیزههای ضدیت روشنفکران با لیبرالسم پرداخته است.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند از سایت آمازون امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند اثر ریمون بودُن جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی است که اولینبار در سال 2004 منتشر شد. او در این کتاب به مباحثی همچون اندیشههای ضد لیبرال و چرایی لیبرالستیزی روشنفکران پرداخته است. ریمون بودُن در کتاب چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند از دلایل و ریشههای کینهتوزی روشنفکران نسبت به جریان لیبرایسم صحبت میکند و به بررسی این موضوع می پردازد که چرا محافل روشنفکری با اندیشههای لیبرال سر ستیز دارند.
کتاب چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند با نثری ساده و روان نوشته شده و برای همین با مطالعهٔ آن بهراحتی به چون و چرای نزاع روشنفکران با لیبرالیسم پی میبرید. حتی اگر اطلاعات زیادی در باب لیبرالیسم نداشته باشید، با کمک این کتاب با مبحث لیبرالیسم آشنا میشوید و اطلاعات مفیدی در این زمینه به دست خواهید آورد.
«بیش از هر چیز باید این را بپذیریم که جماعت روشنفکران یک دستهٔ ناهمسان ناهمجور است. از این بدنه، یک مشت کسانیاند که عقاید و نظریاتی درست میکنند که دغدغهٔ انسان و جامعه را دارد: اینان روشنفکران تولیدگرند؛ قوم دیگر کسانیاند که بیشتر مصرفکنندهٔ این عقایدند: همچون خیلی از آموزگاران دبیرستانها؛ و دستهٔ سومی هم هست که تو کار پخش این عقایدند، یعنی میان تولیدکنندهها و مشتریها انگار نقش واسطه را دارند: مثل خبرنگاران رسانهها. گفتن ندارد که انواع ترکیبی از این اقسام هم موجود است، مثلاً روشنفکر توزیعگر میتواند از شهرت و اعتبار خود استفاده کند تا نیمرخ یک متفکر را از خود نشان بدهد؛ برعکس، روشنفکر مولد و متفکر هم میتواند ظاهر یک واسطه، یعنی یک عنصر رسانهای، را به خود بگیرد تا بتواند، بدون متهمشدن به از خود تعریف کردن، عقایدش را تبلیغ کند. این یک پلوتیک یا همان شگرد مجرِّب و مورد توصیه است، خصوصاً در دورهٔ «تورم فرهنگی» که عرضهٔ تولیدات فرهنگی خیلی زیاد است، و نمیتوان نشست و امید برد که چشم مردم، همینطور خودبهخود، به این کتاب یا آن اثر بیفتد بگذریم، داشتم میگفتم که در این ابتدای بحث باید ملتلفت این باشیم که روشنفکر جماعت آنطور هم «یک جماعت» نیست. نکتهٔ دومی که باید به آن توجه کرد این است که کلمههای «لیبرال» و «لیبرالیسم» هم وضوح کافی و آنی ندارند؛ این کلمات، مثل کلمهٔ «پروتستان»، در اصل القابی بودهاند که مخالفان برای بیاعتبار کردن رقیب خود به آنها میچسباندهاند.»
«تعریف لیبرالیسم کم دشوار نیست، چون غیر از آنچه که نقداً گفته شد، چهرههای دیگر و انواع دیگری هم دارد. تا آنجا که کسانی از یک لیبرالیسم شناختشناسانه هم حرف زدهاند، که این لیبرالیسم عبارت است از مجموعه اصولی که توصیف و تشخیصِ جاندار و پرمایهٔ امور اقتصادی سیاسی و اجتماعی به آن آویزان است. توضیحاً عرض میشود که آن شناختشناسی که از سوی نمایندگان سنت لیبرال، یکجورهایی کموبیش طبیعی و به خودیخود، و یا هم اندیشیده و آگاهانه، بهکار گرفته شده، فرد انسان را یک موجود عقلانی میداند که طبق یک روانشناسی معمولی عمل میکند؛ یعنی همان روانشناسیای که میشناسیم و از دورترین گذشتهٔ تاریخی که سراغ داریم به کار میبردهایم. این شناختشناسی لیبرال که پشتش به همین روانشناسیِ معمولِ معقول است، از ما میخواهد ابداً از یاد نبریم که دستهجاتِ انسانی از قبیبل طبقات اجتماعی، ملتها، دولت، احزاب و غیره، همگی کپّههایی از فردها هستند. لیبرالیسم شناختشناسانه کلگرایی را رد میکند، یعنی عقیدهای را که کل را چیزی ورای مجموعه اجزای آن و غیرقابلِ ریختوریز به آنها میداند. ماکس وبر برای تأکید بر اهمیت لیبرالیسم اپیستمولوژیک یا اپیستمولوژی لیبرال، تا به آنجا پیش میورد که اعلام میکند مقصد اصلی او از جامعهشناس شدن این بوده است که جلوی مستقلانگاری این امور جمعی، یعنی جدا کردنِ حسابِ کلِ آن از احوال تکتک اعضای آن، بایستد.»
«وانگهی، هر چقدر هم که این راست باشد که روشنفکران علاقه و اعتنای چندانی به لیبرالیسم ندارند، این در مورد همهٔ آنها، وَلو در کشوری مثل فرانسه که به لیبرالستیزی روشنفکرانش زبانزد است، حقیقت ندارد. نامهایی چون بنژامن کنستان، ژان شارل سیسموندی (هر دو سوییسی)، فردریک بستیا، ژان پاتیست سِی، ژاک روئف و البته توکویل کفایت میکند برای نشان دادنِ استخواندار بودنِ سنت لیبرالی فرانکوفون. برعکس ما، ایالات متحده کشوری بوده با یک سنت لیبرالی قوی، که به کاروبار روشنفکری و سیاسی آن کلی سرزندگی میداده؛ اما، معالاسف، از سالهای 1960 به اینور، یک مشت از دپارتمانهای دانشگاههای امریکا زیر عَلَم جنبشهای فکریای رفتهاند که رُکوراست پشتشان را کردهاند به لیبرالیسم. با توجه به فقرانی که منحصراً نقل شد، معلوم میشود که تاریخ و جغرافیای کینهتوزیِ روشنفکران با لیبرالیسم، یعنی این که این دشمنی کجا و کی بیشتر یا کمتر بوده و چه قیقاجی را طی کرده تا به اینجا برسد، مقادیری بغرنج است و پاسخی سرراست به آن آسان نیست و دم دست. حکماً بنده اینجا بیشتر رو به راهِ نقل و اختلاط راجع به روشنفکران امروز هستم، گرچه واضح و مسلم است که تا به دیروزیها نگاهی نکنیم، سخت بشود از کار امروزیها سر درآورد.»
لیبرالیسم یا آزادیخواهی مکتبی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که به ضرورت تفکیک قوهٔ قانونگذاری و قوهٔ قضایی از قوهٔ اجرایی و نیز رواداری دینی و تکثر سیاسی پای میفشارد و ضمانتهای گوناگونی را برای شهروندان به رسمیت میشناسد که آنان را از ستم دولتها حمایت کند، لیبرالیسم یا آزادیخواهی به این معنا ضد حکومت استبدادی است. اما لیبرالیسم در آغاز پیدایش خود در درون جامعههای قرون وسطایی یک جنبش ضد کلیسا و ضد استبداد بود، اکنون جزیی از سنت فکری محافظهکاری غربی به شمار میرود و دو حزب بزرگ آمریکا و انگلستان نیز زیر نفوذ آن قرار دارند. لیبرالیسم بهعنوان مشربی فلسفی، وحدت دینی برای یک سازمان بندی اجتماعی کارآمد را ضروری نمیداند و قانون را ضامن آزادی اندیشه و عقیده تلقی میکند. لیبرالیسم بهطور کلی تلاش کرده است مرز ضروری میان عمومی و خصوصی، یعنی رهیافتی را که چند جزء عمده دارد، تعریف کند.
چرا این همه سوءتفاهم در مورد لیبرالیسم وجود دارد و با وجود منافع سیاسی و اثر بخشی آن بر اقتصاد و اهمیت تاریخی چندان روشنفکران از آن صحبت نمیکنند؟ چرا بسیاری از روشنفکران لیبرالیسم را رد میکنند؟ آیا فقط به این دلیل است که آنها میخواهند در جامعهای که سرمایهداری در آن پیشتاز است، نقشی حیاتی داشته باشند؟ آیا از روی کینهورزی است؟ حتی با یافتن پاسخ این سؤالات، باز هم به نقاط مبهمی برخواهیم خورد. بنابراین ریمون بودُن استاد بازنشستهٔ دانشگاه سوربن و عضو آکادمی علوم اخلاقی و سیاسی به جستوجوی پاسخ این سؤالات پرداخته تا نقاط مبهم این مسئله را روشن سازد. او در کتاب چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند کلیشههایی را که مبحث لیبرالیسم را در چشم روشنفکران نفرتانگیز کرده از بین میبرد و بررسیای دقیق و کوبنده از ایدههایی ارائه میکند که بیش از سی سال است زندگی سیاسی را مسموم کرده و بر سیاست آموزشی، سیاست اقتصادی و حتی سیاست مبارزه با بزهکاری تأثیر گذاشته است.
• مقدمهٔ مترجم بر انتشار تازه
• مقدمهٔ مترجم
• مقدمهٔ نویسنده
• پیشگفتار
• بخش اول: عقاید لیبرالستیز از کجا میآیند
• بخش دوم: چگونه عقاید لیبرالستیز رواج و رونق میگیرند
• بخش سوم: فردا؟
• منابع
• نمایه
• کتاب فایدهگرایی اثر جان استیوارت میل فیلسوف، اقتصاددان و سیاستمدار انگلیسی است. فایدهگرایی نظریهای است دربارهٔ مبانی اخلاق اما از آن هم فراتر رفته و حوزههایی مانند فلسفهٔ سیاست و حقوق را نیز دربرمیگیرد. جان استیوارت میل برجستهترین مدافع فایدهگرایی است و در این کتاب سعی دارد مخاطب را نسبت به راستی و درستی و کارسازی این نظریه متقاعد کند.
• کتاب لیبرالیسم اثر مهم دیگر لودویگ فون میزس است. این کتاب مروری مختصر اما مفید و اساسی بر مفهوم کلاسیک لیبرالیسم است و یکی از مهمترین کتابهای لودویگ فون میزس محسوب میشود. نویسنده در این کتاب کوشیده است به طور مختصر و مفید مسائل اصولی سیاست و اقتصاد لیبرال را توضیح بدهد. کتاب لیبرالیسم را باید در زمرۀ یکی از منابع اصلی برای شناخت لیبرالیسم جای داد.
ریمون بودُن در سال 1934 به دنیا آمد و در سال 2013 درگذشت. او استاد دانشگاه، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی بود و جزو برجستهترین جامعهشناسان اواخر قرن بیستم به حساب میآمد. او را بیشتر بهخاطر تحقیقاتش دربارهٔ تحرک اجتماعی و نابرابری فرصتها و همچنین دفاعش از فردگرایی روششناختی میشناسند. او عضو فعال بسیاری از نهادهای مهم مانند آکادمی بریتانیا، آکادمی هنر و علوم آمریکا، آکادمی بینالمللی علوم انسانی سنت پترزبورگ و آکادمی علوم و هنر اروپای مرکزی بود. از دیگر آثار بودُن میتوان به «منطق کنش اجتماعی»، «روشهای جامعهشناسی»، «ارزیابی انتقادی نظریههای تغییر اجتماعی» و «آموزش، فرصت و نابرابری اجتماعی» اشاره کرد.
مرتضی مردیها در سال 1339 در اصفهان به دنیا آمد. او پژوهشگر فلسفه، استاد دانشگاه، روزنامهنگار، مترجم و نویسنده است و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشتهٔ کلام و حکمت اسلامی از دانشگاه تهران اخذ کرده است. او برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و مدرک دکترایش را در رشتهٔ فلسفه از دانشگاه نانت دریافت کرد. او را بیشتر بهخاطر ترجمهٔ آثار فیلسوفان لیبرال میشناسند. مرتضی مردیها سالها عضو شورای سردبیری روزنامهٔ «جامعه» بود و با روزنامههایی مانند «توس» و «نشاط» همکاری کرده است. او سالها ستوننویس اصلی این روزنامهها و استاد دانشگاه علامه طباطبایی بود. از جمله آثار ترجمه شدهاش میتوان به «کاوش در مبانی اخلاق» و «فایدهگرایی» اشاره کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.