نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ققنوس منتشر کرد:
کتاب سفری فلسفی در جستجوی معنای زندگی در چهار بخش آرای چهار نویسنده و فیلسوف قرن نوزدهم و بیستم دربارۀ معنای زندگی را میکاود: تولستوی، ویتگنشتاین، سارتر و کامو. به گمان یووال لوری، مؤلف کتاب، هر یک از این چهار نویسنده جنبهای از اَبعاد مسئلۀ معنای زندگی را روشن کردهاند.
هرچند لوری به پرسشهای رایج در بحث معنای زندگی صریحاً اشاره نمیکند، در گزارش او از آرای آن چهار متفکر رد پای برخی از پرسشهای مهم در مسئلۀ معنای زندگی را میتوان پی گرفت: آیا معنای زندگی اساساً کشفشدنی است یا آفریدنی؟ اگر کشفشدنی است، به چه روشی میتوان آن را کشف کرد؟ اگر آفریدنی و جعلکردنی است، آیا برای ابداع معنای زندگی قید و بندی وجود دارد، یا هر معنایی را میتوان برای زندگی جعل کرد؟ نسبت معنای زندگی با اخلاق چیست؟ آیا معنای زندگی واحد است یا متعدد؟ آیا معنای زندگی همگان یکسان است یا معنای زندگی افراد میتواند متفاوت باشد؟ اصلاً ضرورتِ (منطقی یا اخلاقی یا روانشناختیِ) زندگی معنادار در چیست؟ چرا نتوان زندگیِ بیمعنا داشت؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک
سفر فلسفی در جستجوی معنای زندگی از سایت گودریدز امتیاز ۳.۵ از ۵ را دریافت کرده است.
سفر فلسفی در جستجوی معنای زندگی اثر یووال لوری استاد فلسفه است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. یووال لوری در این کتاب آرای تولستوی، ویتگنشتاین، سارتر و کامو دربارهٔ معنای زندگی را میکاود و توضیح میدهد که آنها به پرسشهای گوناگون مرتبط با معنای زندگی چه پاسخی میدهند. نویسنده در طی اُدیسهٔ فلسفی خود هم به جادههای هموارشده میپردازد و هم از بنبستها سخن میگوید تا برای کسانی که در مورد معنای زندگی دستخوش حیرتاند؛ اکتشافات فیلسوفان و ادیبانی را روایت کند که در جستجوی معنای زندگی راه سفر در پیش گرفتهاند.
منظور از معنای زندگی چیست؟ آیا اساساً کشفشدنی است یا آفریدنی؟ اگر کشفشدنی است، به چه روشی میتوان آن را کشف کرد؟ اگر آفریدنی است، آیا برای ابداع معنای زندگی قید و بندی وجود دارد، یا هر معنایی را میتوان برای زندگی جعل کرد؟ نسبت معنای زندگی با اخلاق چیست؟ چرا نتوان زندگی بیمعنا داشت؟ اگر دوست دارید جواب این پرسشهای فلسفی را از دیدگاه فیلسوفان و ادبیان بزرگ جهان بخوانید و به معنای واقعی زندگی پی ببرید، این کتاب برای شماست.
«لئو نیکولایویچ تولستوی، نویسندهٔ صاحبنام روسی، نقل میکند که در نیمههای عمر، در اوج موفقیت ادبیاش، به این بینش رسید که زندگی هیچ معنایی ندارد. او در اعتراف، که عنوان دینیاش به ارتکاب گناه اشاره دارد، مینویسد که تا آن هنگام زندگیاش بدون هیچ سرگشتگی معنوی نامتعارفی جریان معمول خود را طی کرده بود. تولستوی چنین حکایت میکند که در یک خانوادهٔ اشرافی روسی پرورش یافت که سبک زندگیشان سنتی و دینی بود. البته او از این واقعیت ذکری به میان نمیآورد که وقتی دو سال بیشتر نداشت، مادرش از دنیا رفت و پدر را هم در هفتسالگی از دست داد. آنطور که خود او میگوید، مانند بسیاری از همقطاران اشرافیاش به سنت بلوغ که رسید اعتقاد به خدا را کنار گذاشت. پس از آن، چند صباحی در دانشگاه تحصیل کرد، بعد به خدمت ارتش درآمد، خود را وقف نوشتن کرد، شیفتهٔ هنر شد، به خارج سفر کرد، ازدواج کرد، فرزندانش را به ثمر رساند و برای توسعه و رونق املاکش تلاش کرد. تمام این کارها، که در نظر او خیلی هم رضایتبخش جلوه میکرد، کل زندگیاش را به خود اختصاص میداد.»
«تولستوی در اعتراف خود از آرای بدبینانهٔ آرتور شوپنهاورِ فیلسوف یاد میکند و آن را یکی از سرچشمههای توجهش به بیمعنایی زندگی میشمارد. وی در همین زمینه ذکری هم از کوهِلِت در کتاب مقدس به میان میآورد، از نظرات بدبینانهاش راجع به راههای گوناگونی که کوشیده است برای زندگی در پیش گیرد میگوید و به نتیجهٔ تلخی که از پی همهٔ آن تلاشها گرفته است اشاره میکند: «همهچیز بطالت است و پی کردن باد.» انتقادات تندی که این دو متفکر نامدار، یکی از عهد باستان و دیگری متعلق به عصر مدرن، در مورد زندگی طرح کردهاند باور تولستوی به بیمعنایی زندگی را ریشهدار تر میکند و او را هر چه بیشتر در کام نومیدی فرو میبرد. اما تقریباً در اواخر کتاب روشنایی کمرمقی پدیدار میشود. تولستوی میگوید این فکر به ذهنش رسید که اگر بتواند چیزی والاتر و فراتر از میل فانی و گذرای خود به زیستن را تکیهگاه زندگی قرار دهد، زندگیاش معنا خواهد داشت. این امر مثلاً در صورتی تحقق مییافت که زندگی او فقط عرصهٔ تجلی میل شخصیاش جهت رسیدن به بعضی اهداف خاصی نمیبود، بلکه مشیت خداوند را نیز جامهٔ عمل میپوشاند، مشیتی که وی را به اهدافی سوق میدهد که خداوند در مسیر آدمیان مینهد و میخواهد برای نیل به آن با جدیت بکوشند. اما اشکال کار به تعبیر خود تولستوی این است که او فرزند زمانهٔ خویش است، انسان مدرنی که فلسفه به او آموخته است که امکان ندارد بتوان از خداوند و مشیت او هیچگونه شناختی حاصل کرد.»
«تولستوی مدتی پس از انتشار اعتراف داستانی با عنوان مرگ ایوان ایلیچ نوشت و در آن با بیانی قدرتمند شرح داد که وقتی به این قضیه اندیشیده که زندگی هیچ معنایی ندارد، چه دلهرهای را از سر گذرانده است تولستوی در این داستان شرح میدهد که چگونه مردی به اسم ایوان ایلیچ متوجه میشود که در شُرُف مرگ است. او وقتی به این موضوع پی میبرد زندگیاش را عاری از معنا میبیند و این تجربه در ژرفای وجودش ریشه میدواند و بهشدت مایهٔ آزارش میشود. داستان از پایان ماجرا آغاز میگردد: اعلامیهای مختصر در روزنامهها چاپ میشود و خبر درگذشت قاضی ایوان ایلیچ را به آگاهی عموم میرساند. همکاران ایوان در دادگاه، که به دنبال بیمار شدنش چند وقتی است او را ندیدهاند، موقعی که خبر درگذشت او را در ستون آگهی ترحیم روزنامه میخوانند، لحظاتی اندوهگین میشوند، ولی نوعی احساس آسودگی هم دارند که این اتفاق برای خودشان پیش نیامده است، بعد هم روال معمول زندگی را از سر میگیرند. کل معنای زندگی ایوان ایلیچ در نظر آشنایانش به طور خلاصه از این قرار است: مختصر اعلانی در روزنامه که روز بعد همراه بقیهٔ زبالهها دور ریخته میشود و جایش را به اخبار گذرای دیگر میدهد، به اضافهٔ اندوهی شدید اما کوتاهمدت بابت درگذشت او.»
یووال لوری در چهار بخشِ کتاب سفر فلسفی در جستجوی معنای زندگی از نظرات و دیدگاههای نویسندگان و فیلسوفان قرن نوزدهم و بیستم از جمله تولستوی، ویتگشتاین، سارتر و کامو دربارهٔ معنای زندگی صحبت کرده است. از نظر نویسنده هر یک از این چهار نویسندهٔ مشهور، جنبهای از ابعاد مسئلهٔ معنای زندگی را روشن کرده است. او در بخش اول این کتاب از دیدگاهها و نظریات تولستوی و نوشتن کتابش «اعتراف من» یا «اعترافات» و همچنین رمانِ کوتاه و معروف این نویسنده با عنوان «مرگ ایوان ایلیچ» صحبت کرده است و معتقد است که تولستوی در این کتابها معنای زندگی را از منظرِ ذهن و ضمیر انسان مدرن بررسی کرده است. او توضیح میدهد که به باور تولستوی، نظامهای مابعدالطبیعی-الهیاتی قدیم که پشتوانۀ ادیان نهادینۀ غربی بودهاند دیگر برای کشف معنای زندگی به کار نمیآیند، چرا که انسان مدرن اعتقادش به جهانبینیهای دینی-مابعدالطبیعی را از دست داده است. بنابراین، برای کشف معنای زندگی باید به راه دیگری رفت. ویتگنشتاین معتقد است که معنای زندگی یا مفهوم جهان را نمیتوان در گزارههایی درست ساخت و به زبان علمیِ توصیفی بیان کرد، بلکه معنای زندگی یا مفهوم جهان خود را نشان میدهد یا مینمایاند. این نوع ظهور معنای زندگی به آن جنبهای رازآمیز میدهد. سارتر، برخلاف تولستوی، معتقد است که زندگی به خودیِ خود معنایی ندارد تا ما به کشف آن برآییم. معنای زندگی را باید ابداع کرد. و از آن جا که چیزی به نام ماهیت یا طبیعت انسانی نداریم، هیچ قید و بند پیشینیِ الزامآوری برای ابداع معنای زندگی وجود ندارد. هر کس خود باید به زندگی خود معنا دهد. با کامو یووال لوری به آخرین بخش کتاب میرسد. کامو از گم شدن معنا از ساحت زندگی خبر میدهد و نیز از پوچی زندگی بشری سخن میگوید. اما این از نظر کامو به معنای آن نیست که باید از عصیان و مبارزه دست بشوییم. کتاب با مؤخرهای با عنوان «حکمت انسان تنگدست» (تعبیری برگرفته از کتاب جامعه در عهد عتیق) به پایان میرسد.
• کتاب ورای خیر و شر اثر فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی است که ایدههای قبلیِ این نویسنده در کتاب «چنین گفت زرتشت» را پوشش میدهد. او این بار با رویکردی جدلیتر نگاهی به ایدههایش در این کتاب انداخته است. در این کتاب نیچه فیلسوفان گذشته را متهم میکند که فاقد حس انتقادی هستند و کورکورانه مقدمات جزمی را در بررسی اخلاقیات میپذیرند.
• کتاب معنای عمیق زندگی اثر پردراگ چیچوواتسکی دانشیار فلسفه و مطالعات صلح در کالج صلیب مقدس در ووستر است. او در این کتاب به یکی از اساسیترین پرسشهای فلسفی پرداخته است و نظریات مختلف فلسفی در مورد معنای زندگی را برای خوانندگان عمومی توضیح میدهد و این تفکرات را به عرصهٔ عمل و زندگی روزمره میکشاند.
یووال لوری استاد فلسفه در دانشگاه «بن گورین» و نویسنده و همچنین ویراستار است. او از سال ۱۹۷۳ به تدریس فلسفه مشغول بوده است و مدرک خود را در رشتهٔ فلسفه از دانشگاه تل آویو و کرنل اخذ کرده است. از او تاکنون مقالات زیادی در مجلههای مختلف فلسفی منتشر شده است. یووال لوری بیشتر در زمینهٔ ذهن، فرهنگ، اخلاق و فلسفهٔ ویتگنشتاین به فعالیت میپردازد. از دیگر آثار او میتوانیم به «موجودات فرهنگی: آشنایی با فیلسوفان پیدایش» اشاره کنیم که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.