رستوران باب ناقلا

(0)
نویسنده:

1,150,000ریال

1,035,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
14

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب رستوران باب ناقلا

انتشارات مبتکران منتشر کرد :
باب تمساح تنبلی بود. یک روز که خیلی گرسنه بود، فکری به سرش زد. او برای به دام انداختن پرنده‌ها کلکی سوار کرد؛
یک رستوران روی پوزه‌اش ساخت تا پرنده‌ها برای خوردن دانه بیایند اما اتفاق جالبی افتاد. اولین پرنده که آمد از غذای رستوران خیلی خوشش آمد بنابراین رفت و بقیه‌ی پرنده‌ها را باخبر کرد. این فرصت خوبی بود که باب پرنده‌ی بیشتری شکار کند. اما همه‌چیز برعکس شد.
باب یک تمساح تنبل تنبل بود. روزی با خودش گفت: «تنبلی کردن خیلی گرسنه‌ام می‌کند شاید اگر با مهربانی از یک پرنده خواهش کنم خودش بپرد توی دهانم بعد هم خودش برود توی شکمم.»
پس با خواهش پرنده‌ها را صدا زد. اما پرنده‌ای نیامد با مهربانی بپرد توی دهانش و بعد هم برود توی شکمش.
بعد رو به علف‌ها کرد و گفت: «آهای علف‌های خوش‌شانس، کاش من هم مثل شما دانه داشتم، آن‌وقت می‌توانستم هرچند تا پرنده که بخواهم بخورم.»
سپس فکری به ذهنش رسید. چطور است روی دماغش رستورانی برای فروش دانه به پرنده‌ها باز کند؟ آن‌وقت پرنده‌ها می‌آیند روی دماغش و او آن‌ها را می‌خورد تازه می‌تواند این ایده را به بقیه تمساح‌های تنبل بفروشد و از این راه پولدار و مشهور شود.
او با چنین افکاری تصور کرد به زودی صاحب طلا و الماس می‌شود. فردای آن روز باب رستورانش را باز کرد. اولین پرنده که آمد باب به دانه‌هایی که برای او درست کرده بود، سس اضافه کرد. همین کار باعث خوشمزه شدن دانه‌ها شد. پرنده گفت می‌رود تا بقیه‌ی پرنده‌ها را خبر کند. خیلی زود رستوران باب معروف شد و پرنده‌های زیادی از سراسر دنیا به آنجا ‌آمدند.
باب کم‌کم با پرنده‌ها دوست شد اما همچنان فکر خوردن آن‌ها را در سر داشت. تا این‌که روزی توفان وحشتناکی آمد و پرنده‌ها را خیلی ترساند. ماجرای اصلی این‌جا اتفاق می‌افتد… .
باب ناقلا قصه‌ی همه کسانی است که فکر می‌کنند کارشان با فریب و کلک پیش می‌رود ولی در نهایت درس بزرگی از این تفکر اشتباه خود می‌گیرند. نقشه‌ی باب در انتها نه تنها خودش که اطرافش را هم تغییر داد. تغییراتی خوب. او محیط اطرافش را دگرگون کرد. نقشه‌ی او نه تنها به ضرر پرندگان نشد بلکه دنیای آن‌ها را نیز عوض کرد.
در شروع ماجرا او تمساحی تنبل و تنها بود که به نظر می‌رسید حتی با بقیه تمساح‌ها هم چندان تأملی ندارد. این را ازآنجا می‌توان متوجه شد که وقتی ایده رستوران به ذهنش ‌رسید این فکر هم به دنبالش آمد که می‌تواند آن را به بقیه‌ی همنوعشان بفروشد و از این راه صاحب طلا و الماس شود. اگر او تمساح تنهایی نبود و با بقیه تمساح‌ها تعامل داشت به جای فروش ایده، آن را با دیگران در میان می‌گذاشت.
باب تمساحی تک و جدا افتاده است و با توجه به این‌که در داستان به تنبلی سایر تمساح‌ها نیز اشاره‌شده است به نظر می‌رسد همه آن‌ها از هم جدا هستند. چون تحرکی ندارند. درصورتی‌که شهر پرنده‌ها پر از جنب‌وجوش و حرکت است. نشان حرکت هم علاوه بر ساختن مدرسه و پارک، آوردن اتومبیل است.
درست در همین‌جا می‌توان متوجه یک نکته‌ی ضروری و اصلی در داستان شد و آن‌هم این‌که لازمه‌ی شناخت ما از خودمان حضور در یک جامعه‌ی بزرگ‌تر و فعالیت در آن است.
در ابتدا هنگامی‌که باب رستورانش را راه می‌اندازد تصور خودش و حتی خواننده این است که پرنده‌ها گول‌خورده‌اند درصورتی‌که این‌گونه نیست؛ پرندگان جذب محبت و بخشندگی او شده‌اند. درست است که باب از همان آغاز ذهنیت دیگری دارد و هدفش شکار پرندگان است اما پرندگان این را نمی‌دادند. حضور باب در یک جمع و مراوده با آن‌ها همه‌چیز را تغییرمی دهد. این تغییر هم ناگهانی نیست. به حضور باب در جمع کتاب‌خوانی پرنده‌ها توجه کنید و این‌که چگونه گروه‌هایی با سلیقه خاص خودش پیدا می‌کند. او غرق در روابطش شده و خوردن پرنده‌ها را فراموش کرده است. مهربانی و دوستی بین او و پرنده‌ها و در نهایت اتفاقی که افتاد باعث شد باب اسیر وسوسه نشود و تصمیم درست را بگیرد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی