شبی فردوسی در اندیشهی گذشتهی ما که به دست تازیان برافتاده بود به خواب رفت و شاهنامه را در خواب دید که چون شمعِ رخشندهای از میان آب برآمد و آسمان ایران را که چون لاجورد قیرگون بود، چون یاقوت زرد روشن کرد.و من در رؤیا رفتم / در لالایی گذشتهام / تو در من میخواندی، تو در من میدیدی، تو در من میگریستی، تو با من میرفتی... تو با من به گذشتهها میرفتی. / به جنگ سیاهی، به خانهی عشق، به جنگ تقدیر، به دادخواهی. / با کیومرث دیوبند، «هوشنگ بینا» به جنگ سیاهی میرفتی. / با زال سپید و رودابه در خانهی «سیمرغان» لانه میکردی. / یا مرثیهی دلخراش جنگ «رستم و سهراب» به سوگ مینشستی و از سرنوشت قهار «پسرکشی» در گذشتهی «پدرشاهی» پدرانت بر خود میلرزیدی و از پدران عبوس، پیوسته میهراسیدی و از «کاوهی حداد» دادخواهی میکردی. / و در نبرد پیوستهی «نیکی و بدی»، «زشتی و زیبایی» چون مورچهای در کنار کاوه پیوسته از گودالها بالا میرفتی و سر بلند میکردی و میافتادی... / بلند میشدی و میافتادی... / دوباره بلند میشدی و میافتادی... / و باز سر بلند میکردی که شاید ـ شاید ـ به سرِ خوشهی گندم برسی. / و باز همان «کلاغ» شوم را در آسمان میدیدی و تلخ میشدی و فکر میکردی;آیا این خوی وحشی از همان «کلاغی» نیست که میآید و درس قتل «هابیل» و پنهان کردنش را به «قابیل» میدهد؟آیا «بهشت» و «جهنم» را با هم داریم؟آیا «مدینهی فاضله» فقط یک آرزوست؟
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.