خنده شغال

خنده شغال

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
129

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب خنده شغال

انتشارات چشمه منتشر کرد: وقتی از سر کوچه پیچید رفتیم سراغ صنم. با دبه آب از چاه آورده بود و خودش را می‌شست. آب می‌ریخت رو خودش وسط حیاط. خیال‌مان راحت بود کسی ریگ پرت نمی‌کند تو حیاطش. خیال‌مان بی‌خود راحت بود. صنم گفت «از دیروز که رفته هنوز نیومده.» بچه‌اش را می‌گفت. زل زدیم به صنم. برای بپامان باید بپا می‌گذاشتیم تو شهر خرابه. مثلاً حسن یا حسین را. برای شهر هم باید بپا می‌گذاشتیم. هم شب هم روز. باید زودتر فکرش را می‌کردیم. فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی