مفاخر ملی مذهبی

مفاخر ملی مذهبی (1)(دوشنبه‌ای که میآید)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
36

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مفاخر ملی مذهبی

«دوشنبه‌ای که می‌آید» روایتی زیبا و تاثیرگذار از مجاورت یک عضو سازمان کمونیستی با شهید آیت‌الله عبدالحسین دستغیب در زندان ساواک. برای درک حقیقت، راهی بهتر از روبرو شدن با آن نیست. حقیقت‌گاه به کلام درنمی‌آید، باید نشست کنارش، حتی در سلول تنگ یک زندان، تا همه آنچه روزی در زندگی‌ات بزرگ می‌پنداشتی، در برابرت خرد و ناچیز شود. «دوشنبه‌ای که می‌آید» روایتی زیبا و تاثیرگذار از همین مجاورت‌هاست. مجاورت یک عضو سازمان کمونیستی با شهید آیت‌الله عبدالحسین دستغیب در زندان ساواک. کمونیستی که پیش از این برای موافقت سازمانش با سفر او به آلمان شرقی یا روسیه، اوراقی را درمورد آیت‏الله دستغیب جمع‏آوری و پروژه‏سازی کرده است. ساواک از او می‌خواهد که برای رهایی‌اش از زندان، هر چه در مورد این پرونده می‌داند در اختیار آن‌ها قرار بدهد؛ معامله‌ای پرسود به قیمت آزادی. او در همنشینی با این بزرگوار در زندان و در سفری دور و دراز با عالم درون، همه آنچه در آن پرونده‌ها ذکر شده بود، با خود مرور می‌کند؛ شیوه روایتی که نویسنده را از تعریف قصه‌اش در یک محور خطی باز می‌دارد و قصه را در میان دو محور خود یعنی زندگی آیت‏الله دستغیب و قصه ترس‌ها، تردید‌ها و تحولات درونی مرد کمونیست، به حرکت وامی دارد. داستان «دوشنبه‌ای که می‌آید»، به جریان انقلاب اسلامی و آزادی زندانی‌ها کشیده می‌شود. آقاشریف، زندانی کمونیست که در آن روزهای زندان، چیزی جز پشیمانی نسبت به گذشته‌اش در وجود خود نمی‌بیند، پس از آزادی تصمیم می‏گیرد برای دیدارآیت الله به شیراز برود، اما به‏خاطر بیماری موفق نمی‏شود. در همین‏ایام با بمب‏گذاری منافقین در مسیر نماز جمعه آیت‏الله دستغیب‏ به ‏شهادت می‏رسد. در ‌‌نهایت نیز او با حضور در مجالس ختم آن شهید، سازمان را متوجه تغییرات خود کرده، و توسط افراد سازمانش کشته می‌شود. داستان آغاز و پایان درخشانی دارد، از سرمای نیمه شب در باغ مخفی اعضای کمونیست و صدای زوزه شغال‌ها آغاز می‌شود و در شبی بارانی با موج‌های جمعیت عزادار، به پایان می‌رسد، شبی که آقا شریف بعد از مراسم عزاداری به خانه می‌رود، خانه‌ای که لامپ آن مثل گذشته او سوخته، شبی که باد می‌وزد و جنازه شریف، درخلسه‌ای لذت بخش روی زمین افتاده است. پایان شریفی برای یک زندگی تاریک، که همنشینی با مردی بزرگ آن را نورانی و روشن کرد.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی