تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
آورده‌اند كه عبید را هفت پسر و یك پسرخوانده بود. و ایشان جملگی اهل ادب بودند و قصه‌پردازانی چیره‌دست. چون عبید دیده از جهان فروبست، فرزندان وی بر آن شدند كه خانه پدری را ترك گویند و هر یك به گوشه‌ای فراروند. اما پیش از آن با هم عهد بستند كه هر سال به هنگام نوروز گرد هم آیند و هر یك داستانی را كه به رشته تحریر در آورده است، برای جمع قرائت كند. چنین بود كه آن دانشی مردان خوش‌ذوق در نیمروز شانزدهم ربیع‌الثانی یك‌هزار و چهارصد و سی و دو در باغی مصفا در كنار جاجرود انجمن كردند. نخست مقدار معتنابهی سبزی‌پلو و ماهی میل فرمودند و سپس به خواندن آثار خویش پرداختند. در پایان بر آن شدند كه از آن آثار گهربار كتابی فراهم آورند، نام آن «میراث فرزندان عبید» نهند و آن را به زیور طبع بیارایند. در اینجا بود كه صدای نخراشیده طوطی زشت‌رویی از فراز شاخه درختی كهن برخاست كه می‌گفت: «كو ناشر، كو ناشر... كو مجوز؟»
نشر قطره
