مگر چراغی بسوزد

مگر چراغی بسوزد

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
47

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مگر چراغی بسوزد

آدمهای شکست خورده نومید، آدمهای درمانده از رنج سالیانی که بر آنها رفته. آدمهایی که مرگ با لبخندی شیرین و روی خوش، به آستانه اتاق شان تکیه زده است و آدمهایی که از دل تاریخ بیرون آمده اند تا گذشته پرافتخارشان را حاضر کرده باشند؛ و حتی جنگ زده ها و اسرا. بر گرد چراغی روشن از امیدواری و غرور، جمع آمده ان؛ با سی و چند سال فاصله، اینجا، در این مجموعه، شانه به شانه هم داده اند تا مروری بر احوال شان شده باشد که ما بخشی از همه این آدمهای از یاد رفته ایم: محوری بر این تکه های پراکنده پازل که زندگی را ساخته اند. گفت در خواب دیده بودم که هلاک شهرزاد در پیش است، چرا که ملک عاقبت او را از پدرم خواهد خواست. طالع او را دیدم. دیدم که آن نازنین به خون آغشته می شود. گفت جادوگران بسیارند و ظالمان از آنان بهره می برند تا سلطه خود را بی هیچ گزندی ادامه دهند. گنجها را می یابند و بر جان مردم چنگ می اندازند. ویرانی ها پدید می آورند. مادران بسیار بر گورها می نشینند و آسمان، از رحمت دریغش می آید و هیچ نفرینی بر آنها کارگر نیست، مگر به اذن خدا. به اذن خدا چرخ را گرداندم و ماه و پروین را حاضر کردم، درست به همان گونه که از مادرم آموخته بودم.» (نخستین شب راوی)

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی