30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
سرش را گذاشت روی فلز سرد از کشتن و رفتن
سرش را گذاشت روی فلز سرد از کشتن و رفتن

سرش را گذاشت روی فلز سرد از کشتن و رفتن

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
268

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب سرش را گذاشت روی فلز سرد از کشتن و رفتن

...نکشتیم سرکار.چندبار به تون گفتم،باز هم می گم.ما کسی را نمی کشتیم.راحت شون می کردیم.بختیارو راحت کردیم.حمید را راحت کردیم.کیوان را راحت کردیم.هوشنگ را راحت کردیم.حسام را راحت کردیم...دارم می گم به تون.همه رو سرکار.نمی دونیم چند تا سرکار،نمی دونیم... ...می گفت مال اون پنجشنبه بود،مال من حتما دوشنبه است. می گفتم بی خود نیست نویسنده شدی،استاد چرند گفتنی.می خندید. می گفتم اگه بخوای دوشنبه بمیری،باید برنامه ریزی کنی.باید خودت زحمت عزراییل رو کم کنی.اونها که تقویم شون رو هر صد سال می بندن! می خندید. دوشنبه ای بود که خاکش کردیم...

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی