از جایی که خورشید می تابد

از جایی که خورشید می تابد

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
110

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب از جایی که خورشید می تابد

یک زندگی تمام می شد، دیگری تازه شروع می شد. نمی دانم چرا ناگهان این به ذهنم رسید. اگر یک روز می مردم، چه اتفاقی می افتاد؟ چگونه حس می کردم که مرده ام؟ اول نمی شنیدم، یا نمی دیدم. بعد کرخت می شدم. اطرافیانم، عین یک سایه دور و برم می چرخیدند. -:«کم کم دارم از این سردرد دیوونه می شم.» دیوانه می شدم. حس می کردم که دیوانه شده ام. از دیگران کمک می خواستم. کسی کمکم نمی کرد. همه درگیر می شدند، همه آزاد می شدند. من می ماندم، با حس دیوانه ای که نفس نمی کشد. نمی بیند، نمی شنود. اما شاید سخن می گوید.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی