نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات آموت منتشر کرد: همه ساکت بودیم. من و رودابه در برابر آن همه چشم خجالت میکشیدیم به هم سلام کنیم اما نگاهمان هزاران جمله حرف داشتند به یکدیگر خیره شدیم حتی پلک زدن را فراموش کرده بودیم که مبادا یک لحظه از هم غافل شویم. موجی از دلهره و اضطراب و هیجان توام با ذوق و شوق احاطهام کرده بود. هردو یک قدم به سمت هر برداشتیم. قطرات اشک از لابلای همان مژههای بلندش آهسته آهسته راه باز میکرد و روی گلبرگهایی که در بغل گرفته بود میچکید. اشکهایم که یازده سال حبسشان کرده بودم مانند ناودان روی اشکهایش میریخت. همه آنها که قصه پر فراز و نشیب من و رودابه، دختر بویر احمدی را میدانستند قادر نبودند جلوی اشکشان را بگیرند. حتی امیرعلی خان که به ندرت اشک از چشمانش جاری میشد... -از متن رمان- فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.