شکرستان

شکرستان (بچه سر راهی)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
40

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب شکرستان

اسم واقعی بچه، اسکندر بود. اسکند گرسته اش بود و دلش می خواست با مادر و پدرش بازی کند. شعبان و رمضان سعی می کردند او را خوشحال کنند. یک روز متوجه شدند که اسکندر دارد شبیه خودشان می شود. رمضان گفت: «هی پهلوان! من را یادت هست؟ وقتی پیدایم کردی همین اندازه بودم. بزرگم کردی. آب و نانم دادی» شعبان گفت: «حیف نیست این بچه مثل ما بشود؟» پهلوان با اخم به هر دوی آنها نگاه کرد که یعنی «بچه خواب است، آرام حرف بزنید.»

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی