نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر چشمه منتشر کرد: انگار دیشب گذشته. الان، امروز بود و من پشت سر منیره می رفتم سمت عمارت. فقط کی فردا شده بود؟ چه قدر لباس منیره بهش می آمد ولی من لخت بودم. هیچ لباسی تنم نبود. هنوز هم چیزی به تنم سنگینی می کرد. آرام دست کشیدم روی شانه ام. اسلحه را آوردم پایین و پرتش کردم روی زمین. بوی تریاک از توی دماغم نمی رفت. پاهایم می گرفت به جنازه ها. انگار همه شان را در مسیر عمارت کشته بوده اند. زانو زدم. خورشید در چند قدمی ام بود. انگار داشتم آب می شدم و می ریختم روی خاک. منیره کنارم نشست کف زمین. آخرین گیلاس را گذاشت توی دهانش و قوطی اش را پرت کرد کمی آن طرف تر. لبهایش قرمز شده بود. از لای پلک های نیمه بازم به عمارت نگاه کردم. انگار همه نور را در خودش جمع کرده بود و خورشید داشت از دو جا می تابید. -از متن کتاب- "فروشگاه اینترنتی کتاب 30 بوک"
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.