نظر خود را برای ما ثبت کنید
حارث،هاج و واج نگاهش کرد.من و منی کرد و گفت:«این اسب...»هنوز جمله اش تمام نشده بود که عمر سعد از اسب پیاده شد و گفت:«جایزه ی خوبی به تو خواهم داد...اگر اورا سالم به من برسانی...» وبه داخل چادرش خزید.بلند بلند گفت:«خوب نشانش کن...اورا سالم می خواهم.»حارث که هنوز خیلی جوان بود و دلش می خواست دل فرمانده اش را به دست آورد،خوش حال و خندان،اسبش را راهی کرد تا می توانست،در صحرای کریلا جلو رفت.بیابان داغ بود و آفتاب بی رحمانه می تابید.با خودش فکر کرد:چه اسب قشنگی!مال کیست؟فکر کرد باید علامتی روی آن بگذراد.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.