نظر خود را برای ما ثبت کنید
روزی از روزها،شتر ناگهان آرام شد و بی قرار دور خودش چرخید.سراسیمه سرش را به زمین می کوبید و ناله می کرد.دهانش کف کرده بود.شتربان پیر ترسید.تا آن هنکام ،شتر را به این حال ندیده بود.جلو رفت وخواست آرام اش کند؛اماشتر به را به این حال ندیده بود.جلو رفت و خواست آرام اش کند؛اما شتر به حال خود نبود.خیلی بی قرار بود.شتربان خواست افسارشتر را در دست بگیرد؛اما نشد.شتر فرار کرد و شتریان پیرا را دنبال خود کشاند. شتربان پیر با پای لنگ دوید دنبال شتر.او هنوز نمی دانست برای شتر چه اتفاقی لفتاده!هرچه می کرد که جلو رفتن شتر را بگیرد،نمی شد،عاقبت دنبال او به راه افتاد.با تعجب دید که شتر به طرف شهر می رود.با خود گفت:او دارد به مدینه می رود!وبا تعجب در پی اش دوید. هرچه به مدینه نزدیک تر می شدند،بی قراری شتر هم بیشتر می شد.مدام سرش را به این طرف و آن طرف می چرخاند و گاه محکم بر زمین می کوبید.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.