شب ققنوس

(2)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
93

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب شب ققنوس

نشر روزگار منتشر کرد: هنوز آفتاب نزده بود که به نزدیکی دیوار بلند و بد هیبت زندان رسیدیم.در هوای گرگ و میش صبحگاهی در حالی که دندان مان از شدت سرما به هم قفل شده بود به جمع کوچکی از زنان و مردانی پیوستیم که در دله های حلبی آتش افروخته بودند و با چهره ای مات زده و نگران چشم به در بزرگ و آهنی زندان دوخته بودند.آهسته بازوی خاله مارال را فشردم و او را به سمت خود کشیدم.خاله به حدی ترسیده و نگران بود که هر لحظه ممکن بود از هوش برود.گرمای آتشی که در کنار آن ایستاده بودیم در برابر سرمایی که مارا احاطه کرده بود بسیار ناچیز و ناتوان بود.دو روز بود که به همراه آبوش و خاله مارال برای گرفتن خبری از پدر و ایبیژ به پشت در بسته ی زندان می آمدیم.عمو ابرهیم با اصرار سعی داشت تا ما را از آمدن باز دارد اما نه من کوتاه آمدم و نه خاله مارال...به شعله های آتش خیره بودم و در افکارم پرسه می زدم که با شنیدن صدای آشنایی سرم را برگرداندم. فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی