شازده احتجاب

(108)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
6822

علاقه مندان به این کتاب
127

می‌خواهند کتاب را بخوانند
7

کسانی که پیشنهاد می کنند
9

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
2

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب شازده احتجاب

انتشارات نیلوفر منتشر کرد:
شازده احتجاب توی همان صندلی راحتش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه می‌کرد. یکبار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد، اما تا خواست کلید برق را بزند صدای پا کوبیدن شازده را شنید و دوید پایین. فخرالنسا هم آمد و باز شازده پا به زمین کوبید.
سرشب که شازده پیچیده بود توی کوچه، در سایه روشن زیر درخت‌ها، صندلی چرخدار را دیده بود و مراد را که همان طور پیر و مچاله توی آن لم داده بود و بعد زن را که فقط یک چشمش از گوشه چادر نماز پیدا بود.
سلام
و زن گفت سلام:
مراد، باز که پیدات شد، مگر صد دفعه نگفتم…؟
خوب، شازده جون، امواراتم اصلاح نمیشه، وقتی دیدم شام شب نداریم، گفتم: ((حسنی، صندلی را بیار، بلکه کرم شازده کاری بکنه.)
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (5)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • بهرام جعفرپور
    • پاسخ به نظر

    یک شاهکار ادبی

  • تصویر کاربر

    • مهرناز بهروش
    • پاسخ به نظر

    واقعا کتابشو دوست دارم. توی کلاس ادبیات با استادمون خوندیم و باید بگم که این کتاب مثل خشم و هیاهو توی زمان‌های حال و گذشته روایت می‌شه و خط داستانی مستقیم نیست پس موقع خوندن حتما به این نکته دقت کنید.

  • تصویر کاربر

    • مریم نظری
    • پاسخ به نظر

    متن کتاب پیچیده بود دقت و تمرکز بالایی میخواست برای پیدا کردن موقعیت متن داستان

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی