نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نیلوفر منتشر کرد:
شازده احتجاب توی همان صندلی راحتش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد. یکبار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد، اما تا خواست کلید برق را بزند صدای پا کوبیدن شازده را شنید و دوید پایین. فخرالنسا هم آمد و باز شازده پا به زمین کوبید.
سرشب که شازده پیچیده بود توی کوچه، در سایه روشن زیر درختها، صندلی چرخدار را دیده بود و مراد را که همان طور پیر و مچاله توی آن لم داده بود و بعد زن را که فقط یک چشمش از گوشه چادر نماز پیدا بود.
سلام
و زن گفت سلام:
مراد، باز که پیدات شد، مگر صد دفعه نگفتم…؟
خوب، شازده جون، امواراتم اصلاح نمیشه، وقتی دیدم شام شب نداریم، گفتم: ((حسنی، صندلی را بیار، بلکه کرم شازده کاری بکنه.)
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
یک شاهکار ادبی
واقعا کتابشو دوست دارم. توی کلاس ادبیات با استادمون خوندیم و باید بگم که این کتاب مثل خشم و هیاهو توی زمانهای حال و گذشته روایت میشه و خط داستانی مستقیم نیست پس موقع خوندن حتما به این نکته دقت کنید.
متن کتاب پیچیده بود دقت و تمرکز بالایی میخواست برای پیدا کردن موقعیت متن داستان