نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات حرفه هنرمند منتشر کرد: یک عصر خردادی سال 56 آفتاب رنگ نارنجی دلنشین اش را بر دیوارها و بام های گرم شهر پاشیده بود که از سینما مولن روژ بالاتر از سه راه تخت جمشید در آمدیم و پیاده راه افتادیم سمت سیدخندان. دیدن کپی تازه ی فیلم قدیمی آپاچی و جشن عصرانه ی آفتاب و نوشاک سرد یکجا کار خودش را کرده بود و شور شعر ما را برداشته بود و شروع کرده بودیم در خیابان به خواندن تکه تکه ی هر آنچه از بر داشتیم. از توی کیفی که بر دوش انداخته بودم چند تکه کاغذ درآوردم و گفتم: ایرج جان! این شعرها مال یکی از دوستامه. ببین چه طورند؟ فروشگاه اینترنتی 30بوک.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
بسیارزیبا مثل بقیه کارهای ایرج کریمی حس و حال غریبی دارد .گفتم ؛وقتی شادخواری خطاست وقتی لبخند سرمساری ست زخم آبروی ماست... کاش بودی و برام امضا میکردی