نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات مصدق منتشر کرد:
«کتاب سرخ» ماحصل دهها سال فکر و تخیل یونگ و سیر و سیاحت او در عالمی دیگر است و چون وی هم عصران خویش را قادر به درک و فهم مفاهیم نهفته در آن نمیبیند، چنین وصیت میکند که این کتاب پنجاه سال پس از مرگش منتشر شود.
یونگ شرح ماجراهای سفر روحی خود را به منظور انتقال به آیندگان به رشته تحریر درآورده و آنها را در قالبهایش به تصویر میکشد. چون این مجموعه در دفتری با جلد سرخ گردآوری شده، «کتاب سرخ» لقب گرفته است.
با تورق در این کتاب میتوان به بخشهایی از افکار و تحولات روحی یکی از بنیانگذاران روانشناسی مدرن دست یافت که برای مدتها از دسترس علاقهمندان به دور مانده بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب سرخ از سایت گودریدز امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب سرخ از سایت آمازون امتیاز 4.8 از 5 را دریافت کرده است.
کارل گوستاو یونگ در اندیشۀ غرب یک شخصیت برجسته به حساب میآید و آثار و تحقیقات وی همچنان بانی بحثها و جدلهای فراوان است. او نقشی اساسی در شکلگیری روانشناسی، رواندرمانی و روانپزشکی مدرن ایفا کرد و در حد گستردهای بهعنوان یکی از آغازگران جنبش عصر جدید شناخته شده است. این روانپزشک سوئیسی در اواخر 30 سالگی شروع به نوشتن کتابی به نام کتاب سرخ کرد. کتاب سرخ بخشی از یک مجله بود، بخشی از یک رمان اسطورهای که خواننده را به افکار فانتزی یونگ میبرد ـ توهماتی که او با آنها به هستۀ ناخودآگاه خود نزدیک شد. به عنوان یک نظریهپرداز او میخواست سفر 16 سالۀ خود به ناخودآگاهاش را مستند کند بنابراین هر آنچه تجربه کرد، دید و احساس کرد در کتاب سرخ نوشت. با اینکه این کتاب یکی از مهمترین آثار یونگ در نظر گرفته میشد اما تا سال 2009 به صورت عمومی منتشر نشد.
با اینکه برخی از نظریههای یونگ امروزه به بخشی از فرهنگ عمومی روانشناسی تبدیل شدهاند اما هضم و پذیرش نظریههای یونگ در کتاب سرخ بسیار دشوار است. نظریههای یونگ بسیار خلاقانه و جالب است اما تعمیم دادن آن به زندگی درونی و آشفتگیهای زندگی چندان میسر نیست. کتاب سرخ سفری است که نه برای یونگ، نه برای خانوادهاش و نه برای خوانندگان آسان نیست. متن آن متراکم، اغلب شاعرانه و عجیب است و نیاز به خوانندهای حرفهای دارد.
«ساکت باش و گوش کن: آیا تا به حال متوجه دیوانگیات شدی و اون رو میپذیری؟ آیا دقت کردی که تمام پیشفرضهای ذهنیات کاملا در دیوانگی فرو رفتند؟ میخوای دیوانگیت رو بشناسی و اون رو دوستانه بپذیری؟ تو میخواستی همه چیز رو بپذیری. پس دیوانگی رو هم بپذیر. اجازه بده نور دیوانگیت بدرخشه، تا سریعا بر تو پدیدار بشه. از دیوانگی نه باید متنفر بود نه ترسید، بلکه باید به اون زندگی داد... اگر میخوای مسیرها رو در زندگیات پیدا کنی، نباید دیوانگی رو پس بزنی، چرا که دیوانگی بخش بزرگی از ماهیت تو رو تشکیل می ده... خوشحال باش از اینکه میتونی متوجه اون بشی، چون دیگه از قربانی شدنت دوری میکنی. دیوانگی حالت خاصی از روح است و به تمامی تعلیمات و فلسفهها و حتی بیشتر به زندگی روزمره وفادار است، چراکه زندگی خود سرشار از دیوانگی بوده و اعماق اون به شدت غیرمنطقی است. انسان به دنبال منطق است تا تنها بتونه برای خودش یک سری قواعد تعیین کند. خود زندگی هیچ قانونی ندارد. این راز اون و قانون ناشناختۀ اون است. چیزی که شما بهش دانش میگید، تلاشی است برای تحمیل امری قابل فهم بر زندگی.»
«به خاطر افکارم، خودم را ترک گفتم؛ از این رو خویشتن من گرسنه گشت و خدا را به اندیشهای خودپسندانه تبدیل گردانید. اگر خودم را ترک بگویم، گرسنگی من، مرا به سوی یافتن خویشتن «من» در هدفم، یعنی در اندیشهام پیش خواهند راند. از این رو شما افکار معقول و منظم را دوست دارید، چون شما نمیتوانید تاب بیاورید. اگر خویشتنتان در نابسامانی باشد، یعنی در افکار نامناسب باشید. به واسطه آرزوی خودپسندانهتان از افکارتان هر چیزی را که منظم نمیدانید، یعنی ناجورند به بیرون پرتاب میکنید. نظم را بر اساس آنچه میدانید میآفرینید، شما افکار آشفتگی را نمیشناسید، ولی هنوز وجود دارند. افکار من خویشتن من نیستید، و منِ «منِ» اندیشه را در آغوش نمیگیرد. اندیشه شما این و آن معنا را دارد، نه فقط یکی، بلکه معانی بسیار. هیچکس نمیداند چه تعداد. افکار من، خویشتن من نیستند، بلکه دقیقاً مانند اشیای جهانند، زنده و مرده. درست همانطور که به واسطۀ زندگی در یک جهان نسبتاً آشفته گزند ندیدهام، از این روی، اگر در جهان اندیشۀ نسبتاً آشفتهام زندگی کنم، گزند نمیبینم. افکار، رویدادهایی طبیعیاند که صاحب آنها هستید، و معنای آنها را فقط ناقص دریافت میکنید.»
«دیدم که چگونه مار سیاه دور درخت پیچید و بالا رفت، و در شاخهها پنهان شد. همه چیز حزنآور و تردیدبرانگیز شده بود. ایلیا برخاست. او را دنبال کردم و در سکوت از دوزخ بازگشتیم. تردید م را میدرید. این خیلی غیرواقعی مینمود، ولی بخشی از اشتیاق من آنجا باقی ماند. آیا دوباره بازخواهم گشت؟ آیا سالومه مرا دوست دارد؟ آیا من او را دوست دارم؟ صدای موسیقی تندی شنیدم، صدای یک دایره زنگی، یک شب شرجی و مهتابی، سر خونین مرد مقدس که زل زده بود ـ ترس مرا فرا گرفت. شتابزده بیرون آمدم. شب سیاه مرا احاطه کرده بود. پیرامونم ظلمانی و سیاه بود. قهرمان را چه کسی کشت؟ آیا سالومه به همین خاطر مرا دوست داشت؟ آیا من او را دوست دارم، و به همین خاطر قهرمان را کشتم؟ او کسی است که با پیامبر است، با یوحنا است، و نیز با من؟ وای، آیا او دست خدا بود؟ او را دوست ندارم، از او وحشت دارم. بعد روح اعماق با من به سخن درآمد و گفت: «تو آنجا قدرت الوهیّت وی را تصدیق کردی.» آیا باید او را دوست داشته باشم؟»
چند دهۀ ابتدای قرن بیستم شاهد تجربیاتی عظیم در ادبیات، روانشناسی و هنرهای بصری بود. نویسندگان تلاش کردند خود را از محدودیتهای ناشی از قواعد و سنن بازنمایی خلاص کنند و کل طیف تجربۀ درونی - رویاها، تصورات، خیالات ـ را اکتشاف و به نمایش بگذارند. آنها فرمهای جدید را تجربه کردند و فرمهای قدیمی را به شکل نو به کار بستند. سال 1913 سالی مهم برای یونگ بود، در همین سال بود که یونگ تجربهای از خویشتن را آغاز نمود که تا سال 1930 ادامه داشت که به «مواجهۀ یونگ با ناخودآگاه» معروف شد. او طی این تجربه برای «دریافت و دسترسی به کنه فرآیندههای درونی خودش»، «برای ترجمۀ هیجانات به تصاویر»، و «برای دریافت و دستیابی به خیالهایی که در لایۀ زیرین در جنب و جوشاند» یک تکنیک ابداع کرد. او بعدها این تکنیک را «تخیل فعال» نامید و تمام احساساتش را نوشت. ابتدا نوشتههایش را در مجموعهای از دفترچههای سیاه و کوچک یادداشتبرداری کرد و سپس این متون را بازبینی کرد و آنها را با خط خودش در کتابی با عنوان «کتاب جدید» با یک جلد چرمی سرخ رنگ نوشت و نقاشیهایی به قلم خودش در کنار آنها ترسیم کرد. یونگ در سال 1930 به این تجربه پایان داد و کتاب سرخ را ناتمام کنار گذاشت. هر چند این کتاب در مطالعاتش جایگاه وزینی داشت اما آن را برای چند دهه رها کرد. در همین اثنا، نگرشها و دریافتهایی که طی این مدت به دست آورده بود در نوشتههای بعدیاش آشکار بود.
یونگ در اواخر زندگی شرحی از زندگی خود با عنوان «از تجربیات ابتدایی زندگی من» مینویسد که بعداً با ویرایش بسیار در خاطرات، رویاها، تأملات درج میشود. یونگ رویدادهای مهمی را روایت نموده که وی را به حرفۀ روانشناسی سوق دادهاند. این شرح حال با تمرکز بر رویاها، تصورات و تخیلات پراهمیت ایام کودکی را میتوان مقدمهای بر کتاب جدید یا همان کتاب سرخ انگاشت. یونگ در رویای اول خود را در علفزاری با یک حفرۀ سنگچین در زمین مییابد. پلکانی پیدا میکند و از آن پایین میرود، وارد یک اتاقک میشود. آنجا یک کرسی طلایی پادشاهی یا چیزی که ظاهراً شبیه تنۀ درختی است از جنس پوست و گوشت با چشمی بالای آن وجود دارد. بعد ندای مادرش را میشنود که میگوید این آدمخوار است. او مطمئن نیست آیا منظور مادر این است که این پیکره واقعاً کودکان را بلعیده است یا مسیحگونه است. این امر تصور وی از مسیح را عمیقاً تحتتأثیر قرار میدهد. وی این رویا را همچون مراسم ورود و تشرف «به اسرار زمین» میداند. یونگ در ایام کودکی چند توهم بصری را از سر میگذراند. علاوه بر این به نظر میرسد وی توانایی آن را داشت که این تصاویر را بهدرخواست خود فرا بخواند. نوامبر 1914 بود که یونگ «چنین گفت زرتشت» اثر نیچه را به دقت خواند. این امر باعث شد ساختار و سبک کتاب سرخ شکل قدرتمندی بیابد. مانند نیچه در زرتشت، یونگ مطالب را به یک توالی از چند کتاب تقسیمبندی کرد که مشتمل بر فصلهای کوتاه بودند. اما در حالی که نیچه اندیشۀ مرگ خدا را اعلام میکند، کتاب جدید تولد دوبارۀ خدا در روح را به بیان درمیآورد.
بعدها با کمک یک پیشنویس قدیمی یونگ تلاش کرد تا انتقال متن به کتاب سرخ را تکمیل کند و آن را با یک نقاشی ناتمام به پایان بُرد. بهعلاوه یک پسدرآمد به آن افزود اما به دلایلی نامعلوم هم متن خوشنویسی و هم پس درآمد را در اواسط کار رها کرد. با اینکه یونگ در نظر داشت که کتاب سرخ را منتشر کند اما هیچگاه این کار را نکرد. این کتاب برای همیشه با نام کتاب سرخ شناخته شد. برای دههها کتاب سرخ تنها یک راز بود، زیرا هرگز منتشر نشد چون یونگ میترسید که مردم برداشتی اشتباه از کتابش داشته باشند و این کتاب بر شهرتش تأثیر منفی بگذارد. تنها یک نسخه از کتاب سرخ موجود بود که وارثان یونگ آن را در یک صندوق امانات در سوئیس نگه میداشتند. اما ظاهراً اگر کسی به اندازۀ کافی میگشت میتوانست نسخههایی از این کتاب را پیدا کند. مورخی به نام سونو شمداسانی نسخهای از کتاب را پیدا کرد و پس از سه سال گفتوگو با فرزندان یونگ، آنها را قانع کرد تا نسخۀ اصلی را در اختیار او قرار بدهند و سرانجام کتاب منتشر شد. یونگ در این کتاب در مورد خودکاوشی گستردۀ خود نوشت و آن را رویارویی با ناخودآگاه نامید. کتاب سرخ بین سالهای 1914 تا 1930 نوشته شد و یونگ در این کتاب نظریات قانونمند خودش -کهنالگوها، ناخودآگاه جمعی و فرآیند فردیتیابی- را ابداع کرد و رواندرمانی را از یک حرفه به ابزاری برای رشد شخصیت تبدیل کرد.
کارل یونگ شخصیتی جذاب در تاریخ روانشناسی است او از سال 1907 با زیگموند فروید ارتباط داشت و شاگرد او بود اما کمکم به دلیل اختلاف نظر رابطهاش با فروید را قطع کرد و نظریۀ خود را دربارۀ رفتار انسانی که امروزه عموماً به عنوان روانشناسی یونگ شناخته میشود، پایهگذاری کرد. پس از آن یونگ «روانشناسی ناخودآگاه» را در سال 1912 منتشر کرد که در آن قهرمانان مرد و زن در «اسطورهشناسی، افسانههای قومی و مذهب» را روانشناسی کرده بود و همین اختلاف نظر بین یونگ و فروید را نشان داد و جامعۀ روان تحلیلی زوریخ، که یونگ فعالانه در آن مشارکت داشت، از انجمن روانکاوی بینالمللی فروید جدا شد. کتاب سرخ حاصل 16 سال ژرفکاوی یونگ در ضمیر ناخودآگاه خودش است، چالشی در برابر آنچه زیگموند فروید -مربی سابق یونگ- آن را جهانبینی منزوی میدانست.کتاب سرخ در واقع سفر یونگ برای کشف عمیقتر خود است. او همچنین به قدرت کهن الگوها اعتقاد داشت، اینکه اسطورهها و نمادهای ما جهانی و فطری هستند و هدف نهایی آنها کمک به ما است تا از هر مرحله از زندگیمان چیزی بیاموزیم. در واقع اعتقاد یونگ این بود که ذهن ناخودآگاه برای گفتوگو با ذهن خودآگاه، با استفاده از زبان کهن الگوها و نمادها ابزاری به دست خودآگاهی میدهد تا بتوان بسیار عمیقتر در خودآگاه کاوش کرد. کتاب سرخ به طور کلی برگرفته از «چنین گفت زرتشت» اثر نیچه است که تأثیر عمیقی بر یونگ گذاشت. کارل یونگ سالها پیش درگذشت اما هنوز هم پیروانی متعهد از متخصصان، پزشکان و محققانی دارد که به قدرت نظریههای او اعتقاد دارند. گرچه در ایالات متحده رواندرمانی او رایج نیست اما باز هم بسیاری در روانشناسی، عملکردها و نظریههای یونگ را دنبال میکنند.
• پیش درآمد
• اختصارات
• کتاب سرخ
• مقدمهای بر کتاب جدید یا دفتر سرخ کارل گوستاو یونگ: سونو شمدسانی
• یادداشت مترجمین
• یادداشت ویراستار
• کتاب یکم
• طریق آنچه میآید
• فصل یکم: بازیافتن روح
• فصل دوم: روح و خدا
• فصل سوم: در خدمت روح
• فصل چهارم بیابان
• فصل پنجم: فرود به دوزخ در آینده
• فصل ششم: انشقاق روح
• فصل هفتم: قتل قهرمان
• فصل هشتم: تولد مسیح
• فصل نهم: میستریوم. رویارویی
• فصل دهم: تعلیمات
• فصل یازدهم: راهحل
در آن سالها یونگ برای بیان احساساتش به اتاق مطالعهاش پناه بُرد و به ذهن خود اجازه داد تا در خیالات و رویاهای عقل یا کنترل آگاهانه به پرواز درآید و این تکنیک را «تخیل فعال» نامید. در این حالت خلسه مانند او با بسیاری از چهرههای خارقالعاده ملاقات کرد و دربارۀ آنها در کتاب سرخ نوشت. برخی از آنها انسان بودند و برخی دیگر الهی یا اسطوره. بسیاری از آنها نیز جهنمی بودند و تصویر همۀ آنها را با رنگهای خیرهکننده و ماهرانه کشید.
• چگونه یونگ بخوانیم اثر دیوید تیسی از نشر نی، که رویکرد و سبک منحصربهفرد یونگ در آن توضیح داده شده است. نویسنده در این کتاب به بررسی درونمایههای بنیادین موجود در کانون روانشناسی یونگ پرداخته و دیدگاه پویهنگر که به آثار یونگ الهام و انگیزه میبخشد را تفسیر کرده است.
• تحلیل رویا اثر دیگری از یونگ روانپزشک و روانکاو سوئیسی است. او در این کتاب گفتارهایی دربارۀ تحلیل رویا را مطرح کرده است. این کتاب بسیار مناسب پژوهشگران حوزۀ روانشناسی تحلیلی و روانکاوی است.
• چنین گفت زرتشت کتابی برای همه و هیچکس اثری فلسفی و شاعرانه از فریدریش نیچه فیلسوف برجستۀ آلمانی است. در این اثر نیچه نظریات مهم «ابَـر انسان» و «بازگشت جاودانی» کاملترین صورت و مثبتترین معنی خود را پیدا میکنند. نیچه چنین گفت زرتشت را یکی از مهمترین آثار خود میدانست.
کارل گوستاو یونگ در سال 1875 به دنیا آمد و در سال 1961 از دنیا رفت. او روانپزشک و روانکاو سوئیسی بود که روانشناسی تحلیلی را پایهگذاری کرد. آثار یونگ بر روی روانشناسی، مردمشناسی، باستانشناسی، ادبیات، فلسفه و مطالعات دینی بسیار تأثیرگذار بودهاند. یونگ در ابتدا میخواست یک واعظ یا وزیر شود و چند تن از اعضای خانوادۀ او نیز روحانی بودند. پس از مدتی تصمیم گرفت که باستانشناسی بخواند اما خانوادهاش توان مالی نداشتند تا او را به دانشگاهی دورتر از بازل بفرستند و این دانشگاه نیز رشتۀ باستانشناسی نداشت. یونگ پس از تحصیل در رشتۀ فلسفه، تصمیم گرفت روانپزشکی و پزشکی را دنبال کند. در سال 1895 یونگ شروع به تحصیل در رشتۀ پزشکی دانشگاه بازل کرد. تقریباً یک سال بعد پدرش درگذشت و خانواده را تقریباً تهیدست رها کرد. بستگانی که در مطالعات یونگ نیز مشارکت داشتند به آنها کمک کردند. در سال 1900 یونگ به زوریخ نقلمکان کرد و به عنوان یک دانشمند در یک بیمارستان روانی در زوریخ، تحت نظر یوگن بلولر کار میکرد. در این دوران او مورد توجۀ زیگموند فروید عصبشناس اتریشی و بنیانگذار علم روانکاوی قرار گرفت. این دو مرد مکاتباتی طولانی داشتند و مدتی در یک دیدگاه مشترک از نظر روانشناسی انسان با یکدیگر همکاری کردند.فروید، یونگ جوان را وارثی میدید که میتواند «علم جدید» روانکاوی فروید را پیش ببرد و رئیس انجمن بینالمللی روانکاوی تازه تأسیس فروید شود. با اینحال تحقیقات و دیدگاه شخصی یونگ پیروی از مربی و همکار قدیمیاش را برای او دشوار کرد و راه آنها از هم جدا شد. این جدایی برای یونگ بسیار دردناک بود و بنابراین یونگ روانشناسی تحلیلیاش را به عنوان یک سیستم جدا از روانکاوی پیش بُرد. یونگ در میان مفاهیم اصلی روانشناسی تحیلیاش به فردیت اشاره کرد و آن را وظیفۀ اصلی رشد انسان میدانست. او برخی از شناختهشدهترین مفاهیم روانشناختی مثل همزمانی، پدیدههای کهن الگویی، ناخودآگاه جمعی، عقدۀ روانی و برونگرایی و درونگرایی را خلق کرد. یونگ همچنین یک هنرمند، صنعتگر، سازنده و نویسندهای پُرکار بود و بسیاری از آثارش حتی پس از مرگ او نیز منتشر نشدند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
تصاویر بسیار جذابی داره
کتاب عجیبیه ممکنه بعدش فکر کنید دیوانه شدید