جادوگر شهراز

(6)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
510

علاقه مندان به این کتاب
5

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب جادوگر شهراز

انتشارات نودا منتشر کرد:
زن عمو ام که تازه از خانه بیرون
آمده بود تا به کلم ها آب دهد.
سرش را بلند کرد و دوروتی را دید
که به طرفش می دود. او فریاد زد:
دختر عزیزم.بعد دخترک را محکم در آغوش گرفت و صورتش را غرق بوسه کرد و گفت: معل.مه کجا بودی این همه وقت؟
دوروتی با جدیت گفت: شهر از .
این هم توتو. وای زن عموام. نمی دونی چقدر خوشحالم که دوباره برگشتم خونه
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی