هبوط شهر سنگی

(8)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
1069

علاقه مندان به این کتاب
13

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
2

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب هبوط شهر سنگی

انتشارات نودا منتشر کرد:
در فضای مه آلودی می دید روی تخت جراحی دراز کشیده و جراحی که می خواهد عملش کند خودش است. اما بیشتر از این حالت چهره جراح شگفت زده شد.نمی توانست بفهمد آیا خودش را شناخته یا نه؟ حتی می خواست بگوید 0 منم، خودت،را نمی شناسی؟جراح ماسکش را از چهره برداشت و لبخند مرموزی زد گویا بیمارش فقط فردی ست که شاید قبلا او را جایی دیده است. گرامتو باز می خواست بگوید - مراقب باش،کمی آرامتر،نمی بینی من خودم هستم؟ جراح دوباره ماسکش را به چهره اش زد . گرامتو دیگر نمی توانست دزچرست چهره اش را تشخیص دهد . لحظه ای فکر می کرد بسیار مراقب اوست و لحظه ای دیگر نمی توانست حتی توقع کوچکترین رحم و شفقتی از او داشته باشد.
باز هم می خواست حرف بزند اما داروهای بیهوشی اجازه نمی دادند. چهره ماسک بی رحم تر و خشن تر شد. گویا می گفت حالا زندگی تو در دستان من است.خواهی دید با آن چه می کنم چطور ممکن است؟خودش خودش را شکنجه می کرد!ماسک خم شد. قبل از ایجاد اولین برش در بدنش به آرامی گفت- مگر نمیدانی بزرگ ترین دشمن آدمی خود اوست؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (1)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • کاربر سایت
    • پاسخ به نظر

    کتاب ژنرال ارتش مرده این نویسنده خیلی کتاب خوبیه

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی