ایستگاه عشق

(6)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
308

علاقه مندان به این کتاب
4

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب ایستگاه عشق

انتشارات سرزمین اهورایی منتشر کرد:
پدرم در سیزده سالگی از یکی از روستاهای آناتولی به استانبول آمد. مادرم هم وقتی خیلی بچه بود از روستای دیگری در آناتولی به استانبول آمد. آن ها مجبور بودند سفر کنند تا یک دیگر را در استانبول ببینند و ازدواج کنند تا من بتوانم به دنیا بیایم. حق انتخابی نداشتم، به همین دلیل در زمانی بسیار نامناسب، در کثیف ترین روزهای جنگ اول جهانی، سال 1915؛ و در جایی نه چندان درخور توجه به نام جزیره ی هیبلی، متولد شدم. هیبلی، ییلاق پولدارهای ترکیه در نزدیکی استانبول است و از آن جا که پولدارها نمی توانند بدون آدم های فقیر زنده بمانند، ماهم در آن جزیره زندگی می کردیم. با این حرف ها نمی خواهم بگویم که آدم بدبختی بودم. بر عکس، خوش شانس به شمار می آمدم که از یک خانواده ی ثروتمند، نجیب زاده و مشهور نبودم.
نام من (نوسرت) یا همان (نصرت) بود، نصرت واژه یی عربی ست به معنای (کمک خداوند). این اسم مناسب خانواده ی ما بود چون آن ها امید دیگری جز خدا نداشتند. اسپارتاهای قدیمی، بچه های ضعیف و لاغرشان را با دست خود می کشتند و تنها بچه های قوی و سالم را بزرگ می کردند. اما برای ما ترک ها این فرآیند انتخاب به وسیله ی طبیعت و جامعه انجام می شد. وقتی بگویم که چهار برادر من که نتوانسته بودند شرایط نامطلوب محیط را تحمل کنند در کودکی مرده بودند، خواهید فهمید که چقدر کله شق بودم که جان سالم به در بردم. البته مادرم در 26 سالگی مرد و این دنیای زیبا را برای قوی ترها گذاشت. در کشورهای سرمایه داری، شرایط برای تاجرها مناسب است و در کشورهای سوسیالیستی برای نویسنده ها، یعنی کسی که عقل معشیت داشته باشد، باید در یک جامعه سوسیالیستی، نویسنده شود و در یک کشور سرمایه داری، تاجر. اما من با وجود این که در ترکیه – یک کشور خرده سرمایه دار – زندگی می کردم و هیچ کس در خانواده ام نمی توانست بخواند یا بنویسد، تصمیم گرفتم نویسنده شوم ...
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی