نزدیک ظهیر الدوله
تخفیف

%10

نزدیک ظهیر الدوله

(1)
نویسنده:

150,000ریال

135,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
345

علاقه مندان به این کتاب
3

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب نزدیک ظهیر الدوله

انتشارات کوله پشتی منتشر کرد:
کتاب نزدیک ظهیرالدوله نوشته حسن فرامرز دوازده داستان کوتاه مستقل دارد. وجه غالب مجموعه توجه به تنگناها و چنبره برخی رسوم و سنن معمولی است که در رنگ و قالب های گوناگون خودش را بر نگاه و شیوه زندگی شخصیت های داستان ها تحمیل می کند و گاه تا پایان عمر رنج تنهایی و فریب خوردگی را همراه و همدم شان می کند.
بخشی از کتاب: - من و انورالملوک هیچ حال خودمان را نمی‌دانستیم؛ این درحالی‌ بود که خانواده‌‌اش در برابر زندگی مشترک و آیند? ما، سد سکندری شده بود. اگر اجازه بدهید خیلی ساده بگویم: شما لابد عاشق شده‌اید و این حال ما را درک می‌کنید. شما بفرمایید چگونه می‌شد از هم دور بود؟ نمی‌خواستیم سرنوشتمان طور دیگری رقم بخورد. به نظرم رسوم و سنت‌ها هم از لحاظی جسور یا ترسواند!
عصر سردی بود و باد معروف قزوین پوست را می‌سوزاند. مثل همیشه آخرین بار هم نزدیک آرامگاه ظهیرالدوله او را دیدم. من که از همه‌‌جا بی‌خبر و پر از شور بودم، دیدم صورت انورالملوک زرد شده و دست‌هایش یخ و چشمانش گیج؛ مثل اینکه در این دنیا نباشد و دفعتاً از خوابی خوش او را پرانده باشند؛ گفتم: انورالملوک خیلی سرد است، خودت را چرا نپوشانده‌ای؟ گفت: مگر سرما و گرما را هنوز احساس می‌کنی؟ راست می‌گفت، من هنوز گرما و سرما را احساس می‌کردم. گفت: از او خواسته‌اند برای مراسمی که فردا شب به‌خاطرش در منزلشان است خودش را آماده کند. در هم? آن مدت که حرف می‌زد، نیشخندی در گوش? لبانش بود که چهر? نازک و ماتش را تلخ کرده و در همان حال بسیار نترس و بادل‌وجرئت شده بود. گفت: باید امشب کار را تمام کنیم، متوجه‌اید که؟
فروشگاه اینترنتی 20بوک

نظرات کاربران (3)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • پاسخ به نظر

    من به داستان کوتاه ایرانی خیلی علاقه دارم و این کتاب هم انصافا عالی بود و خیلی به دلم نشست

  • تصویر کاربر

    • حسن محمدی
    • پاسخ به نظر

    در داستان «نزدیک ظهیرالدوله»، خانم «ترزا» خدمتکار آقای «شهرباف» است. خانم ترزا، افتخار خود می‌داند که در خانه مشاهیر و بزرگان خدمت کرده و می‌کند. پروفسور شهرباف، گاهی با ترزا صحبت می‌کند و حال روایت عاشقانه‌اش را با «انورالملوک» به او می‌گوید؛ عشقی که نافرجام مانده است.

    • تصویر کاربر

      • حسن محمدی
      • پاسخ به نظر

      اتفاقا کتاب خیلی خوبیه. حتما بخونیدش

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی