30بوک
سیاسی
عمومی
اخلاق و مدرنیته
اخلاق و مدرنیته

اخلاق و مدرنیته

(3)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
381

علاقه مندان به این کتاب
5

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب اخلاق و مدرنیته

انتشارات عقل سرخ منتشر کرد:

استدلال این کتاب این است که جهان مدرن در عین اینکه به وجود آورنده مفاهیم معینی از اخلاق است، زمینه‌های به کارگیری آن‌ها را به طور جدّ نابود می‌کند. مدرنیته هم به اخلاق نیازمند است و هم آن را غیرممکن می‌کند. مفهوم اخلاق، جدای از یک معنای غیراختصاصی و بسیار انتزاعی، یک مفهوم عام و کلی، نیست. هر جامعه‌ای شکلی از اخلاق خود را بنا می‌کند. بنابراین بحث ما این نیست که جهان مدرن، زمینه‌ را برای باور به ارزش‌ها و اصولِ اخلاقیِ عمومیِ معین، نابود می‌کند، بلکه بحث این است که جهان مدرن هیچ دلیل خوبی برای باور به اصول و ارزش‌های خودش نیز مطرح نمی‌کند. مدرنیته به عنوان یک مفهوم مسلط درباره آنچه که دلیل برای عمل است، احضار می‌دارد که دستورات اخلاقی بهر? کمی برای هواخواهانی که دنبالش هستند، دارد. «مدرنیته» مفهومی از دانش یا معرفت را ساخته که امکان معرفت اخلاقی را تضعیف می‌کند؛ اخلاق [درواقع] نه یک موضوع درباب باور عقلانی، بلکه نگرشی ذهنی تلقی می‌شود. اخلاق، در جهانی که ضد ایمان و دارای عقاید ضد و نقیض است، تنها می‌تواند به‌عنوانِ موضوعِ ایمان شخصی و عقیده متعصبانه احیا شود. در هیچ صورتی، اخلاق نمی‌تواند اقتداری را که برای ایفای نقشش در زندگی اجتماعی و فردی نیاز دارد، حفظ کند. من در اینجا اصطلاح «مدرنیته» را به کار می‌برم تا آن شکل از جامعه‌ای را پوشش دهد که در اروپای غربی قرون هفده و هجده در حال به وجود آمدن بود و نمونه برجسته آن در شمال آمریکا یافت شد و از آن زمان تاکنون، به سوی مابقیِ عالم گسترش یافته یا آنها را گرفتار کرده است. این اصطلاح قصد دارد این ایده را پیش بکشد- که حداقل از شروع این دوره بوده است- که جهان مدرن از جهات قابل‌توجهی از شکل‌های جوامع سنتی و پیشا مدرن متفاوت است. اما ویژگی‌های متمایز جامعه مدرن چه چیزهایی هستند؟ من در سه فصل اول چند پاسخ به این سؤال را بررسی می‌کنم. این ایده که گسترش روابط بازاری کلید فهم زندگی اجتماعی مدرن است، که محصول تلاش‌های قرن هجدهم برای فهم جامعه تجاری جدیدِ در حال ظهور بود. مفهوم بازار دستاورد بزرگ اقتصاد سیاسی کلاسیک بود که مدل آن به یکی از جریان‌های اصلی نظریه‌پردازی اقتصادی مسلط شد. برای مارکس، در قرن نوزدهم، نه بازار، بلکه انباشت سرمایه در مرکز فهم مدرنیته قرار داشت. ماکس وبر، در آغاز قرن بیستم، در قالب مفهوم «عقلانیت» توجه ویژه به مدرنیته کرد. نویسندگان فمینیست در همین سال‌های اخیر تأکید خود را بر شکل در حال تغییر تمایز بین حوزه زندگی عمومی و قلمرو زندگی خصوصی که به‌صورت پیش‌فرض به حاشیه رفته، متمرکز کرده‌اند. این توجه، موضوع جنسیت را در مرکز ثقل تحلیل مدرنیته قرار داده است.

فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی