نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات موج منتشر کرد:
نمیدانست چه اندازه، اما بسیار گشت تا سرانجام آن را دید. تندیس مردی ایستاده از سنگ درخشان. تنها بود و بر گردش کوهوارههایی از فراموششدهها. بهسوی تندیس رفت. دودل بود. چه باید میکرد. بر گرد تندیس چرخی زد. چه کسی آن را به آنجا آورده بود؟ کدام پلید خواسته بود این نیکخدا فراموش شود؟ دستانش را دراز کرد. دستش بر تندیس کشیده شد که همه چیز دگرگون شد. آسمان تیرهتر شد. بانگ خروشی در آسمان پیچید. انگار همه چیز در برابر چشمانش زنده میشد. پسری را در زنجیر دید که پیش میآوردندش. همهچیز سایه وار بود... تیغی به بالا رفت و پایین آمد... سر پسر جدا شد...
آنگاه در پیشگاه دیوی سر بر خاک نهاده بود. چنان پیشانی به خاک و آستان دیو نهاده بود که انگار خدای آرزوها را پرستش میکند... دیو پیش میآمد. جادوگری سیاه در پی آن بود... افسون مرگبار خویش را میخواند... اژدهایی آتشین سر بر آورد... همهجا را به آتش کشید... دیو به تاخت درآمد... همه را پاره پاره میکرد... دهها تن کشته شده بود... باید این خدا و این تندیس فراموش میشد.
شاید دیگر خونی ریخته نمیشد. افسون را خواند. این تندیس باید رها میشد... باید فراموش میشد... باید از یادها میرفت...
این خدا و شاید همۀ خدایان باید فراموش میشدند... باید میمردند...
او مرگ خدایان را میخواست...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
خب بعد از 2 جلد قاعدتا آدم جلد سوم رو هم میخونه ، تهش خیلی یهویی تموم شد ولی داستان به جای خیلی جذابی رسیده