خیلی پیشترها کلاس دوم ابتدایی، دومین یا سومین دندان پلایا افتاده بود اما لبخند مرا با لبخند جواب میداد. دندانهای جلوییاش افتاده بود. مرحلۀ پری دندانی زندگیمان بود. و لبخند پلایا غولآسا بود. میفهمیدم چرا زیاد لبخند نمیزند. او از یک دختر تبدیل میشد به یک لبخند. ما هفت ساله بودیم. اما پلایا همان موقع هم میدانست -و میدانست که میدانم- هوایش را دارم.
ویل داستانی است که در اصل برای مخاطب جوان نوشته شده است... دربارهی برخی از مشکلات و نابهنجاریهایی که ممکن است برای هر جوانی پیش بیاید... ویل پسری شانزده ساله است که آسیبهای جدی دیده و با پیادهروی و کار به دنبال یافتن خویش و رسیدن به پرسشهای درونیاش است... میتوانم این رمان را با ناطوردشت، زندگی در پیش رو و هاکلبری فین مقایسه کنم به خاطر داشتن تم تکامل شخصیت نوجوان.