

آوای یخ و آتش (3)(نبرد پادشاهان1)
انتشارات موج منتشر کرد:
روزگاری تاریکی تمام دنیا را گرفته بود. برای مبارزه با تاریکی یک قهرمان نیاز بود و یک شمشیر شایسته. شمشیری که نظیرش در دنیا نباشد. برای همین آزور آهایی، سی شبانهروز بیوقفه در معبد کار کرد و شمشیرش را با آتش مقدس ساخت. شمشیر را گداخت و پتک زد. گداخت و پتک زد. تا اینکه شمشیر آماده شد. اما وقتی شمشیر را در آب زد صد تکه شد. اما چون قهرمان بود نمیتوانست شانه بالا بیندازد پس دوباره شروع کرد. بار دوم پنجاه شبانه روز طول کشید و شمشیر بهتری ساخت. آزور آهایی یک شیر شکار کرد تا تیغه را در قلب حیوان فرو ببرد و با خون سرخ، آبدیدهاش کند. اما دوباره شمشیر خرد شد. چقدر افسوس خورد و غصهدار شد. اما فهمید باید چه کند. صد شبانهروز باز بر شمشیر کار کرد و تیغه را در آتش مقدس سفید کرد. همسرش را صدا زد نیسا نیسا. گفت جامه بِدَر و بدان تو را بیش از هر چیزی در دنیا دوست دارم. همسرش جامه درید. آزور آهایی شمشیر را در قلب او فرو برد. میگویند فریاد درد و سرمستی و عذابش ماه را دو نیمه کرد اما خون و روح و توان و شهامتش همه به فولاد نشست.
این داستان ساخت شمشیر آورندهی نور، شمشیر سرخ قهرمانان است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













