

انتشارات هزاره ققنوس منتشر کرد:
بقیهی افرادی که هنوز در جو کفش پرت کردن بودند، با شوکرهای نیروی امنیتی، فلج و یا بیهوش روی زمین افتادند. فضا دوباره آرام گرفته بود. هیچ صدایی به گوش نمیرسید. گاه گاه خندهای از میان جمع بالا میگرفت که پس از نگاه خشمگین نیروهای امنیتی دوباره خنده به درون کشیده میشد و فقط از بینیِ فردِ خندهرو، صدا شنیده میشد که.در اپامه وست قبل
پس از نگاه خشمگین نیروهای امنیتی دوباره خنده به درون کشیده میشد و فقط از بینیِ فردِ خندهرو، صدا شنیده میشد که پس از چند ثانیه همان صدای بینی هم خفه میشد. خفه شدن؛ این همان کاری است که هر دیوانه خانهای سعی در عادت دادن به آن را دارد. همه میدانستند که در چنین شرایطی چه چیزی روی میدهد. محاکمهی گروهی و اعتراف به این که فرد شروع کننده چه کسی بوده است.
بلندگوها به صدا در آمدند. همه سرهایشان را به طرف بلندگوهایی که در گوشههای سالن مستقر شده بودند چرخاندند. حتی نیروهای امنیتی سمت نگاهشان را از دیوانهها به سمت گوشههای سالن تغییر دادند. انگار همه فقط با چشم میتوانستند آن صدا را بشنوند:
فروشگاه اینترنتی 30بوک

شاید بپسندید













