نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات افراز منتشر کرد:
در نوامبر 1971 میلادی، رنج یک فقدان، شانههای پیتر هاندکه را به لرزه در آورد. ماریا هاندکه، مادر 51 سالهاش دست به خودکشی زد و تنها در نامه کوتاهی نوشته بود که: «ادامه دادن به زندگی برایش غیر قابل تصور است.» نتیجهی آن موج اندوه تنها به فاصلهی چند ماه بعد در کتاب کوچکی با نام "اندوهی ورای رؤیاها" (1972) دیده میشد. پیتر هاندکه چشم اندازی نزدیک و در عین حال دور از فقرِ عاطفی را که بر خانوادهاش مستولی بود، پیش چشمانمان هویدا کرد. خصوصاً آنکه مادرش تقریباً بهطور کامل از فقدان هویت در رنج بود. در خانوادهی او واژهی "فردیت" مثل یک طعنه و ناسزا به شمار میرفت و "یکه" بودن نامأنوس و غریب مینمود.
با انتشار این اثر، منتقدان از برخورد با هاندکهای که به خود جرأت داده بود تا یک رویداد واقعی از زندگیاش را بیپرده و این بار با رویکردی که بیش از آنکه انتزاعی باشد احساساتی بود، به تصویر بکشد، و سبک نگارشش به شدت شخصی شده بود، خوشحال بودند.
در عنوان "اندوهی ورای رویاها" نوعی خشم نهفته است، که نه تنها متذکر مصیبتی است، بلکه فلاکتی را به ذهن متبادر میسازد که آنچنان تلخ است که هیچ افق روشنی را حتی برای آرزو کردن هم بر جای نمیگذارد. حتی "ولفرام ماسر" نیز هنگامی که از نقطه نظر روانکاوی اثر هاندکه را بررسی میکند میخواهد اعلام نماید که این کتاب در کلیتش یک دفاع روانشناسانه میباشد. راوی، فردی را خارج از مجموع محرومیتهایش خلق میکند و نهایتاً نیز اجازه میدهد که او جانشین مادرش شود.
برشی از کتاب:
روزنامهی کارتنر ولکِشتانگ در شمارهی روز جمعهی خودش این تیتر را ذیل اخبار محلی کار کرده بود: جمعه شب در روستای الف. (شهرستان ب.) یک زن خانهدار 51 ساله با خوردن بیش از حد قرصهای خوابآور دست به خودکشی زده است.
تقریباً 7 هفته از مرگ مادرم میگذشت؛ من بهتر دیدم که مشغول کارم شوم قبل از اینکه نیاز پیدا کنم تا دربارهی مادرم و هر آنچه را که بهشدت از ناحیه رحلت و در مراسم خاکسپاری او و همچنین کشیده شدنم به درون یک لالی خمود برآمده از واکنشم به خبر خودکشیاش احساس کردهام، مطلبی را به رشته تحریر درآورم. بله، مشغول کار شدم: زیرا علیرغم اینکه گاهی اوقات بهشدت این نیاز به نوشتن دربارهی مادرم را حس میکنم، اما این نیاز شکلی بسیار مبهم دارد و اگر من روی آن کار نکرده بودم، با قدرت ذهنیِ فعلیام تنها باید پشت ماشین تحریرم مینشستم و دوباره و چند باره همین کلمات را تایپ میکردم. این نوع محرک درمانی تنها حالم را خراب میکند؛ آن فقط باعث انفعال و بیتفاوتیام میشود. احتمال دارد که همین روزها به سفر بروم – اینکار مرا از شر چرتهای ناهشیارانه و ولو شدنهایم میرهاند.
در طول چند هفتهی گذشته من بیش از همیشه کج خلق بودهام؛ بینظمی، سردی و سکوت مرا به سمت گیجی و حواسپرتی کشانده است؛ من تحمل دیدن یک خرده نان یا یک تکه پرز و کرک را ندارم و به محض دیدنشان آنها را از روی زمین برمیدارم. فکر کردن به این خودکشی باعث بیتفاوتی من شده و گاهی هم از اینکه شئی که در دست دارم از دستم نیفتاده، حسابی جا خوردهام. از این رو من مشتاق این لحظات هستم چرا که آنها مرا از بیعلاقهگی رهانیده و ذهنم را پاک میکنند. حس من به وحشت حالم را بهتر میکند: و همین ملالتم را هم برطرف میسازد؛ یک تن سست و بیاراده، عدم وجود فواصل خسته کننده و یک گذر بدون درد زمان.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.